ثبت در تاريخ

امروز از صبح خيلي زود بارون ميومد. بعد يهو تبديل شد به يه برف تند و درشت. الان ولي نه تنده و نه درشت اما برفه يه برف نازنين.

هوا اصلا تو خونه موندني نيست. تو خونه دلم ميگيره. اما حيف كه كلي كار دارم نميتونم برم بيرون. كاش امروز فردا بود كه من ميرفتم بيرون. كاش

كاش فردا هم بارون يا برف اين شكلي بياد.

رونوشت به خدا

خدايا به حق همين سال جديد هر چي عيد ديدني ه از رو زمين بردار.  praying

آمين

لحظه عزيمت تو ناگزير ميشود!

حرف هاي ما هنوز نا تمام

تا نگاه ميكني،

وقت رفتن است.

باز هم همان حكايت هميشگي!

پيش از انكه با خبر شوي

لحظه عزيمت تو ناگزير ميشود!

آي....

اي دريغ و حسرت هميشگي

ناگهان

چقدر زود دير ميشود!***


از وقتي اومدم هرروز جلو چشمم هست و دارم ميبينمش و آه ميكشم براي كساني كه شايد ديگه نبينمشون. براي دوستاي دانشگاهم كه الان هركدومشون 1 گوشه اي از دنيا هست. آمريكا. كانادا. آلمان. فرانسه. هلند. استراليا. سنگاپور. دوبي و................

باز خدا رو شكر لااقل دوستاي دانشگاهم يه رد پايي از خودشون تو اوركات و فيس بوك و ياهو مسنجر گذاشتن. دوستاي مدرسه ام رو كه به كل از دست دادم. به جز تعداد محدودي از بقيه هيچ خبر ندارم. حتي نميدونم ايرانن؟ ايران نيستن؟ ازدواج كردن؟ ازدواج نكردن؟ و......

متاسفانه دوستاي مدرسه ام يا اصلا اي ميل ندارن يا اگه دارن دكوري و سالي يه بار هم چك نمي كنن و من جدا دوست دارم كه باز هم همشون رو ببينم و باهاشون حرف بزن. حتي شده يه خط براشون بنويسم و يه خط ازشون يگيرم.


پيش از انكه با خبر شوي



لحظه عزيمت تو ناگزير ميشود!


*** اين متني هست كه دانشكدمون روي لوح هاي فارغ التحصيليمون نوشته كه به زودي عكسشم ميذارم

خبر خوب

امروز اقاي همسر زنگ زد و يه خبر خوب رو بهم داد. خبر حاكي از اين بود كه خدا داره برامون يكاري ميكنه كه به هدف امسالمون زودتر و اسونتر برسيم.

خدا جونم، مرسي كه حواست به من هست. مرسي كه داري به من حال مي دي و كارامو رديف ميكني.

خدايا هميشه گفتم كه خيلي چاكرتم (حتي اون موقع كه هيچ بهم محل نميدي) يادت كه نميره؟! به هر حال من خيلي چاكرتم.

سالي كه گذشت ... آخر پاييز ميشمرن

امسال هم ديگه داره تموم ميشه.

اينجا همه در تكاپوي عيدهستن جز من. آخه من به خاطر عيد نيومدم ايران و به يه هدف ديگه اي اومدم كه ايشالا در اينده براتون كامل توضيح ميدم. صبر داشته باشيد.

خلاصه كه هفت سين من رو چيز هايي غير از سير و سماق و سركه تشكيل ميدن. (البته جاي نگراني نيست ها . اتفاق بدي نيوفتاده كه نگران بشين)

امسال ما زودتر از موعد هفت سين چيديم تقريبا دو هفته زودتر. اينم عكسش.

در سالي كه ديگه داره تموم ميشه من و اقاي همسر كلي هدف داشتيم كه بهشون نرسيديم علي رغم تلاش زيادمون. تو اين سال جديد هم يه هدف داريم كه اميدوارم لااقل به اين يكي برسيم وگرنه خيلي ديگه ميخوره تو ذوقمون.

اميدوارم تو اين سال جديد همتون و هممون به اضافه همه خانواده هامون سالم و سلامت باشن. اهدافي كه مي خواين و مي خوايم محقق بشن. و خلاصه كلي ارزوي خوب ديگه.

عيد و نوروز و سال نو به همتون مبارك باشه.

اندر افرينش ماه

امروز شاهنامه 999 ساله شد


برا همين من يكي از شعر ها رو كه در مورد افرينش ماه هست اينجا گذاشتم


چراغست مر تیره شب را بسیچ
به بد تا توانی تو هرگز مپیچ

 چو سی روز گردش بپیمایدا
شود تیره گیتی بدو روشنا

 پدید آید آنگاه باریک و زرد
چو پشت کسی کو غم عشق خورد

 چو بیننده دیدارش از دور دید
هم اندر زمان او شود ناپدید

 دگر شب نمایش کند بیشتر
ترا روشنایی دهد بیشتر

 به دو هفته گردد تمام و درست
دان باز گردد که بود از نخست

 بود هر شبانگاه باریکتر
 به خورشید تابنده نزدیکتر

بدینسان نهادش خداوند داد
 بود تا بود هم بدین یک نهاد


همه شاهنامه رو ميتونين اينجا بخونين


استسقا

از وقتي اومدم همش اب ميخورم. نميدونم چه دردم شده.

تو اين 1 هفته قدر 2.5 سالي كه سوئد بودم اب خورم شايدم بيشتر. نميدوم چرا!!!

كسي ميدونه؟

خاطرات هواپيمايي-ادامه


خوب حالا ادامه داستان.
تقريبا 1 ساعت مونده بود كه برسيم باز برامون خوردني آوردن. اين دفعه يه
سيب بود و يه كيك كوچيك و يه اب پرتغال و يه پاكت كوچيك بادام. كه اينم
ملت تا تهش خوردن!!!!!!!!!!!!! من فقط آب پرتغالشو خوردم.
حالا نزديك نشستن هست. اعلام ميكنن كه لطفا كمربند هاتون رو ببندين. منتها
يه اقايي هنوز سر پاست و داره اون بالا با بارش ور ميره و دنبال يه چيزي
ميگرده. آقا پسر كناري ميشونتش و كمر بندشم مي بنده.
بعد كه هواپيما ميشينه و مهماندار ازمون ميخواد كه تا هواپيما كانلا توقف
نكرده از جامون بلند نشيم. كه همون اقا سريع بلند ميشه كه بارش رو برداره.
آقا پسر كناري از ترس جون خودش دوباره ايشون رو ميشونه.
بالاخره پياده ميشيم و ميريم براي گرفتن بار . كنار تسمه كه ايستاديم يكي
ار اين اقايوني كه بار جا به جا ميكنن مياد سمت تسمه و يه چرخ خالي كه
نزديك تسمه هست رو ميگيره دستش كه همون خانومه كه يه شيشه بزرگ داشت بهش
ميگه كه اقا اين چرخ منه تو اين يكي رو بردار. حالا هر 2 تا هم خالي هستن
ها. اقاهه ميگه مگه فرقي داره؟ اونم ميگه كه نه فرقي نداره همين طوري
گفتم. بعد من فهميدم كه اين اقاهه قرار بوده چمدوناي دختر همون خانومه رو
جا به جا كنه. الله و اكبر يعني آدم با دختر خودش هم رقابت ميكنه؟ خدايا
اين مردم چه جورين؟
بعدشم كه اومديم خونه. دلمون براي همسرمون به شدت تنگيده شد.

من يه سفر داخلي هم انجام دادم كه براي خودش كلي خاطره داره كه براتون تعريف ميكنم.

بخشي از داستان سفر رو هم ميتونيد اينجا بخونيد

مشكل وبلاگ

سلام والا نميدونم چرا بعضي ها ميتونن پست اخرم رو ببينن بعضي ها نميتونن. در اسرع وقت درستش ميكنم.

در ضمن دليل غلط هاي املايي اينه كه من اينا رو تو هواپيما با نور كم لپتاپ نوشتم و دست نخورده كپي كردم تو وبلاگ.

به زودي هم پست قبلي رو درست ميكنم هم ادامه اش رو ميذارم

خاطرات هواپيمايي

پيش نوشت: من روز دوشنبه به مقصد ايران پرواز كردم. اينهايي كه ميخونيد رو تو هواپيما نوشتم. بقيش رو هم به زودي ميذارم

غلط هاي املايي اين متن تصحيح شده

الان من تو هواپيما هستم رو يه صندلي كنار پنجره. خانومي كه كنارم نشسته خوشبختانه خيلي آروم هست. از اسلو اومده و تو صف هم پشت سر ما بود.

خوشبختانه اضافه بار نداشتم كه 600 گرم هم كم داشتم. هر بار كه ميخوايم بريم ايران آقاي همسر هي به آدم استرس ميده. ديوونه ميكنه آدم رو. ولي خوشبختانه همه چيز خوب بود. هم تو صف خيلي معطل نشديم هم اينكه جام خوبه. ميخواستم به خانومه بگم كنار پنجره بده بهم. منتها يادم رفت. طبق معمول كه حرفام يادم ميره. اما خوب امروز تو بغل خدا بودم صندليم يكي از رديف هاي دو تايي بود. كه خوشبختانه هيچ كس هم كنارم نبود. منتها اين خانومه سر جاي قبليش معذب بود و اومد پيش من بشينه منم از فرصت استفاده كردم و پريدم پيش پنجره. منتها تو اين جا به جايي سر هدفونم گم شد. من كمي غمگين شدم. به خانومه گفتم وقتي چراغ كمربند خاموش شد. لطفا بلند بشيم من يكم بگردم. اينكارو هم كرديم اما پيدا نشد كه نشد. ديگه بي خيالش شدم و نشستم سر جام كه يه اقاي جواني از پشت سر برام پيداش كرد.
در حال حاضر بوي غذا خيلي حال به هم زن هست. نميدونم چي ميخوان بهمون بدن. گرسنه كه هستم منتها بوش اصلا جذاب نيست.

الان هم خلبان داره حرف ميزنه . آب و هوا رو توضيح ميده و مسير رو. ميگه ساعت 9 ميرسيم. اب و هواي تهران هم ابري هست. اوه ماي گاد انگليسي اقاي خلبان در حد پري اينتر مديت هست. تا حالا نديدم كه خلبان اين مدلي حرف بزنه. اوه شت.بسه بابا  بي خيال.

غذا هم اومد من ميرم دوباره ميام.

بعد از غذا هم كه طبق معمول چاي ميارن ميدن. من نميدونم اينا چه اصراري دادن تند تند همه رو بدن ما بخوريم؟ البته جداي من كه معمولا فقط غذاي اصلي رو ميخورم و حواشي غذا رو نميخورم. بقيه ماشالا هزار ماشالا تمام موجودي خوردني توي سيني رو ميخورن. چايي بعدشم ميخورن. اگه بازم بدن حتما ميخورن.

حالا موچودي تو سيني چي هست؟ معمولا يه غذاي گرم كه يا مرغي هست يا گوشتي!!!! (امروز ميتونستيم بين خوراك فيله مرغ با سبزيجات و چلو كباب يكي رو انتخاب كنيم كه من مرغ رو انتخاب كردم) ديگه عرض شود كه يه ظرف كوچولو سالا د هست با زيتون و خيارشور. يه نوشيدني. يه ماست كوچيك. يه شيريني خامه اي كه با چايي بعد از غذا خورده بشه. اون شيريني كه منو كشته. قيافشم حتي منو آزار ميده چه برسه به خوردنش. منتها ملت با اشتهاي هر چه تمام تر ميخورن.

"چند سال پيش ها يه شركت هواپيمايي تو امريكا با حذف كردن تنها يه زيتون از منوي غذايي تونسته از ورشكستگي جلو گيري كنه. اونوقت اينا با اينكه ورشكسته خدايي هستن بازم سفره هفت رنگ برا مردم پهن ميكنن."

پروازاي ايران خدايي همه جوك و خنده هستن. از اولش بگم. تا رسيديم فرودگاه ديدم يه اتوبوس از اسلو رسيد (آخه نروژي ها هم بايد بيان با پرواز ما برن ايران) خلاصه به آقاي همسر گفتم اوه اوه تا اينا نرفتن صف رو دراز كنن بدو خودمون رو برسونيم به صف. شايد تنها يكي دو تا شون از من جلو افتادن. تا تو صف جا گير شديم ديدم كه يه جفت چشم داره دنبال شكار ميگرده. فهميدم كه ميخواد وسيله قالب كنه. اخه ماشالا ماشالا ايراني ها اينقدر ساك و چمدون دارن كه واويلاست. زود اومد سراغم و گفت كه خانوم شما بار كم دارين. منم گفتم ما فقط يكيمون مسافره. بار كم نداريم. اونم يه نگاه انداخت و گفت بارتون همينه؟ اينكه خيلي كمه. (من يه چمدون بزرگ داشتم و يه ساك دستي و لپتاپ) به من گفت كه ميشه برا من يه 2 بسته پوشك بيارين؟ من اولش نفميدم چي گفت. دوباره كه تكرار كرد كلي رفتم رو مود تعجب و بهش گفتم كه من اين ساكمو ميخوام تو دست بيارم و نميتونم برا شما پوشك بيارم.

به قول آقاي همسر مگه ايران پوشك نيست؟ لابد اينا از اونايين كه بچشون به پوشك هاي ايراني حساسيت داره. اوه مامانم اينا. خلاصه  كه بگم همه رفتن بارشون رو دادن و تمام، اين خانواده پوشك زاده هنوز دم كانتر علاف بودن. نه فقط به خاطر پوشك ها. نه. بلكه به خاطر يه خروار چمدون و ساكي كه داشتن و تمومي نداشت.

بعد هم كه رفتيم تو صف بازرسي بدني. اوه ماي گاد همون موقع بود كه اختراع شد. ملت هر كدوم 4-5 تا كيسه و ساكي كه درش بسته نشده بود و كار به چسب كاري كشيده بود داشتن. يه خانومي كه اون جلو بود و سوئدي هم بلد نبود و( گويا مهمون بود چون بعدش رفت براي تكس فري) يه شيشه بزرگ با خودش داشت مثل مثلا شيشه بزرگ سس (سس خانواده) نميدونم چي بود. ولي هر چي بود كه اصطلاح اوه ماي گاد رو ميطلبيد. يه آقايي پشت سر من بود كه مهلت نميداد من لباسم رو در بيارم بذارم رو دستگاه. 3 دفعه لباسش رو گداشت تو سبد كه ديد من هنوز وسيله دارم. خوب من يه ژاكت تنم بود و روش كاپشن كه بايد در بياريم بذاريم رو دستگاه. شالم هم بايد در ميوردم. لپتاپ رو هم بايد از تو كيفش در بياريم جدا بذاريم. يه ساك دستي هم داشتم.

بعد تو صف سوار شدن. من تا رسيدم رفتم تو صف شايد تقريبا 10-15 نفر بوديم تو صف. همچين كه خانومه شروع كرد نفر اول رو راه بندازه يهو نميدونم چطور شد كه 25 نفر جلوي من سبز شدن. اي بابا خوب اينكه شما رو صندلي نزديك به صف نشستين كه دليل نميشه آخه.
بعد كه سوار شديم. ملت تو پيدا كردن جاي نشستنشون هم مشكل داشتن. جاي هم ديگه مينشستن. بعضا اينقدر بار دستي دارن كه علاوه بر بالاي سر خودشون بالاي سر ديگران رو هم پر ميكنن. خيلي ها هم از جاشون ناراضين و ننشسته ميخوان جاشونو عوض كنن. خلاصه من دلم نيومداين مكالمات توپ بين مسافرا و مهماندار ها رو رها كنم و اهنگ گوش بدم.

البته هرچي هم كه من بگم باز شنيدن كي بود مانند ديدن.

فعلا حالم خوبه. گريه نميكنم. و كلا آروم هستم. اينا همش نتيجه اون گريه سيري هست كه 2 تا جمعه پيشتر انجام دادم. اگه اين اطرافيان بزارن ادم به موقع خودش رو خالي كنه خيلي خوبه. اگه اون روز گريه نميكردم تا همين الانش بغض داشتم و حالم خراب بود.

الان هم مي خوام يه ذره بخوابم. چون باتري لپتاپ خيلي ياري نخواهد كرد.

الان كه از خواب پاشدم تصميم گرفتم كه مجله هما رو ورق بزنم يه چيزايي ديدم كه دلم نيومد ثبت در تاريخ نشن.

صفحه دومش يه تبليغ هست براي كلينيك دندان پزشكي كه نوشته "همسفر عشق و اصفهان، همقدم دهان و دندان"
The outfit of love and Isfahan, the partner of mouth and teeth
حالا يعني من به اين شعار مزخرف گير ندم؟

بعد يه سري مطلب داره براي دهه فجر و محرم. در مورد تبريز نوشته با اين تيتر"  نبود شهر در افاق خوشتر از تبريز". اينو خوندم ياد نباتي افتادم.
بعد در مورد كوير نوشته و آه كه من چقدر دوست دارم كوير رو ببينم. آه

يه تبليغ داره تحت اين عنوان: اخذ مدرك معتبر دانشگاهي. معادل سازي سوابق كاري و مهارت هاي تخصصي شما به مدارك معتبر و قابل استناد دانشگاهي.در 300 رشته دانشگاهي از اروپا و امريكا. هه هه هه نشاني هم هست تهران امير اباد شمالي. اين منو ياد يه چيز خاصي ميندازه شما رو چطور؟

باتري داره تموم ميشه و ما تا 1.5 ساعت ديگه ميرسيم فكر كنم به اسمون ايران خيلي نزديك هستيم شايد هم الان تو اسمون ايران باشيم

10 انديشه ....

اين مطلب رو با ايميل گرفتم منبعش هم معلوم نيست كه چيه!!!

۱۰ اندیشــــــــه‌ای که مـــسیر تاریخ را عوض کرد


نشریه گاردین بخشی دارد به نام تاپ تن (Top 10) که در آن چهره‌هاس سرشناس ۱۰ کتاب یا موسیقی یا فیلم و یا اندیشه‌ی برتر یا بدتر را در زمینه‌ای مشخص انتخاب کنند. یکی از این موارد، انتخاب ۱۰ اندیشه‌ی تاریخ است. سه گزارش‌گر گاردین در گفت و گو با اساتید دانشگاه، ۱۰ اندیشه‌ای که مسیر تاریخ را عوض‌ کرده‌اند، به بحث گذاشته‌اند.

فلسفه‌ی افلاطون
در گفت و گو با انجی هابز، استاد فلسفه در دانشگاه واردیک

‌افلاطون اعتقاد داشت که همه‌ی آدم‌ها می‌خواهند به سعادت برسند و فلسفه‌ راهی است برای فهمیدن این‌که چطور می‌توان سعادتمند شد. فلسفه‌ی او در زمان خودش نظم جدیدی را پیشنهاد می‌کرد. یکی از رادیکال‌ترین افکار او، برابر انگاشتن سعادت و خوشبختی با هارمونی درونی روان انسان‌هاست.
اگر به اشعار هومر و دیگر شاعران یونانی که قبل از او زندگی می‌کردند، نگاه کنید؛ متوجه می‌شوید که پیش از افلاطون، خوشبختی مساله‌ی بیرونی بود و نه ذهنی. افلاطون گفت که عدالت و فضیلت در حقیقت در باطن ماست و در روح ما جا دارد.
ایده‌ی او پس از آن توسط مسیحیان بسط داده شد که نتیجه‌ا‌ش مفهوم «آگاهی» بود. این ایده، یکی از مهم‌ترین جریانات در تاریخ اخلاق و مذهب غرب است که تاثیر قابل توجه‌ای بر گسترش مسیحیت گذاشت.


نظریه‌ی مرکزیت خورشید در جهان (کوپرنیکی)
در گفت و گو با رابرت مسی، عضو انجمن سلطنتی ستاره شناسی

اگرچه گالیله اولین کسی نبود که گفت زمین به دور خورشید می‌چرخد (حتا کوپرنیک هم اولین نفر نبود، طبق اسناد موجود، ستاره شناسی یونانی به نام آریستاکوس ۱۲۰۰ سال پیش از گالیله، این نظریه را مطرح کرده بود) اما کشف او به تئوری گردش زمین به دور خورشید، سندیت بخشید.
نظریه او پایه‌های اثباتی قدرتمندی داشت. او لکه‌های روی خورشید را کشف کرد و یکی از اولین افرادی بود که به وجود ماه‌هایی در سیاره‌ی مشتری پی برد.
این یافته‌ها نشان داد که زمین، تنها مرکز جهان نیست. او همچنین متوجه شد که کهکشان راه شیری، صرفاً یک مرکز تابش ندارد، بلکه متشکل از ستارگان متعددی است. این‌ها بزرگترین دستاوردهای عرصه‌ی ستاره شناسی است. مهم‌ترین کاری که گالیله انجام داد گشودن راه اندیشه‌ی کنکاش علمی در ستارگان با تلسکوپ و توانایی دیدن چیزهایی است که با چشم غیر مسلح نمی‌توان دید.

نظریه گرانش عمومی
در گفت و گو با مارتین ریز، پروفسور کیهان شناسی و فیزیک نجومی و استاد دانشگاه کمبریج

تئوری نیوتن، اولین سند برای اثبات این فرض بود که ریاضیات می‌تواند در فهم جهان طبیعی نقش داشته باشد.
حالا می‌توانیم کسوف را از یک قرن قبل، پیش‌بینی کنیم چون نظم مدار سیاره‌ها بسیار ساده است. اگر نیوتن نبود، شاید یک قرن یا بیشتر طول می‌کشید تا کسی پیدا شود و این نظریه را مطرح کند.
مفهوم نظم جهان (این‌که جهان تابع قواعد ریاضی است) در فرهنگ قرن هجدهم بسیار مهم بوده، نظریه‌ی جاذبه‌ی نیوتن هنوز هم اساس برنامه‌هایی است که هدف‌شان فرستادن کاوشگران فضایی به سیاره‌هاست.

می‌اندیشم، پس هستم
در گفت و گو با جان کاتینگهام، پروفسور رشته‌ی فلسفه در دانشگاه ریدینگ و همکار گروه «یاران دکارت» کمبریج

دکارت با اعلام «‌می‌اندیشم، پس هستم»، موضوع اندیشیدن را در موضوع اصلی کنکاش قرار داد. او به جای آغاز بحث وجودی از فیزیک و جهان طبیعت، به سراغ اهمیت اندیشه‌ی فردی رفت و بین ذهن و ماده تفاوت قائل شد: محدوده‌ی علم که قابل اندازه‌گیری است و بخشی از واقعیت که نمی‌توان آن را به علم تعمیم دارد. این بخش اندیشه و آگاهی نام دارد.
دکارت را به درستی پدر فلسفه‌ی مدرن دانسته‌اند. دیدگاه او درباره‌ی اندیشه و آگاهی که آن را خارج از حوزه‌ی علم قرار داد، ایده‌ی بسیار مهمی بود که هنوز هم به آن می‌پردازیم. تفکر دکارت، امکان مطالعه‌ی جدی درباره‌ی ادراک و روانشناسی را فراهم آورد.

اقتصاد آزاد آدام اسمیت
در گفت و گو با جوزف استیگلیتز، برنده جایزه‌ی نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۱

ایده‌ی بزرگ اقتصاد آدام اسمیت، یا یکی از لایه‌های آن، این بود که اگر افراد، شخصاً تمایل داشته باشند، توسط دست نامرئی به خیر عمومی می‌رسند. این نظریه، انقلابی در عرصه‌های اقتصادی بود. چون می‌گفت که برای تامین رفاه عمومی، نیازی به یک دیکتاتور خیرخواه نیست، بلکه فقط تجارت می‌تواند این هدف را محقق کند.
تئوری اسمیت زمینه‌ساز تاچرسیم و ایده‌هایی است که بانک جهانی در اختیار کشورهای در حال توسعه قرار می‌دهد. همچنین در لابه لای سیاست‌های بوش هم می‌توان تاثیر افکار اسمیت را دید. اما نظریه‌ی آدام اسمیت لایه‌ی دومی هم دارد که فعالان اقتصاد آزاد کمتر درباره‌اش حرف می‌زنند. این لایه از افکار اسمیت بر لزوم مداخله‌ی دولت‌ها در بعضی از زمینه‌ها تاکید می‌کند.
اگر‌ چه ایده‌ی «دست نامرئی» حالا دیگر اعتبارش را از دست داده است، اما همچنان تاثیرات بد و خوب زیادی دارد.به کمک ایده‌ی اسمیت، ما قدرت تجارت را درک می‌کنیم اما کم‌رنگ شدن مرزهای تجارت، با هجوم سوبسیدهای کشاورزی‌به کشورهای درحال توسعه همراه بوده است که در نتیجه‌ی آن، ظرفیت‌های کشاورزی در این کشورها نابوده شده و خط وقوع خشکسالی افزایش یافته است.

جنبش آزادی زنان
در گفت و گو با لین سگال، پروفسور روانشناسی و مطالعات جنسیتی در دانشگاه برک‌بک

«احقاق حقوق زنان» (۱۹۷۲) بسیار مهم است چون نشان می‌دهد که زن‌ها همیشه یک پای تفکر رادیکال و اندیشه‌های آزادی‌خواهانه بوده‌اند. مری ولستون‌کرافت، منتقد همه‌ی ایده‌هایی بود که به زعم او، مفاهیم زنانه را تحقیر می‌کرد.
تا پایان قرن نوزدهم، زنان درگیر رادیکالیسم ولستون‌کرافت بودند(او اعتقاد داشت که زنان هم مثل مردان باید زندگی آزادانه را انتخاب کنند.) اما ظهور موج‌ دوم فیمینستی، تا دهه‌ی ۱۹۶۰ طول کشید تا زنان بار دیگر به اندیشه‌های ولستون‌کرافت باز گردند. سال‌های زیادی طول کشید تا این ایده در کل جهان گسترش یابد.
ولی فکر می‌کنم اگر ولستون‌کرافت هم نبود، کس دیگری پیدا می‌شد که این ایده را مطرح کند. او نقش مهمی داشت اما در مورد این ایده خاص، معتقد نیستم که تک‌چهره‌ها مسیر تاریخ را عوض کرده‌اند.

تحلیلِ مارکسیستی از کاپیتالیسم
در گفت و گو با تونی بن، نویسنده و سیاستمدار

این تحلیل مارکس، اهمیت زیادی دارد، چرا که توسعه‌ی کاپیتالیسم در جهان مدرن را مورد مطالعه قرار داد. به گفته‌ی مارکس، تضاد اصلی در جهان بین نژادها و جنسیت‌ها اتفاق نمی‌افتد، بلکه تضاد اصلی بین ۹۵ درصد کسانی که ثروت جهان را تولید می‌کنند، با پنج درصدی است که مالک آن همه ثروت هستند.
تحلیل او درباره‌ی منشا قدرت، به وضوح نشان می‌دهد که مردمی که استثمار می‌شوند، خود در شکل‌گیری آن نقش دارند. او بهترین توضیح را درباره‌ی آن‌چه در زمان خودش در جریان بود ارایه داد، تحلیلی که حتا در مورد وضعیت امروز هم صادق است. اگرچه کاپیتالیسم امروز قوی‌تر از هر زمانی است، اما مردم دارند می‌فهمند که منشاء قضیه کجاست.
برای مثال او به مردم کمک کرد که بفهمند آمریکا، برای به دست آوردن نفت به عراق حمله کرد. و قضاوت اخلاقی او را فراموش نکنید، هر کسی می‌تواند کتابی درباره‌ی کاپیتالیسم نوشته باشد، اما او گفت این اشتباه است. من فکر می‌کنم اندیشه‌های مارکس، ارتباط تنگاتنگی با دموکراسی دارد.
استالین با تحریف اندیشه‌های مارکس، به توجیه دیکتاتوری خود پرداخت. اما به خاطر آن نمی‌توان مارکس را مقصر دانست. همان‌طور که تفتیش عقاید کلیساهای اسپانیا (در قرن نوزدهم) ربطی به عیسی مسیح ندارد، استالین هم قرابتی با مارکس ندارد.

نظریه‌ی ناخودآگاه
در گفت و گو با سوسی اورباک، روانکاو و پروفسور در رشته‌ی جامعه شناسی در مدرسه‌ی اقتصاد لندن

فروید درباره‌ی این مساله تحقیق کرد که رفتار انسان، توسط ناخودآگاه شکل می‌گیرد و به واسطه‌ی آن، فرد به سمت انجام اعمالی می‌رود که شاید در خود آگاه فرد لزومی بر انجامش نیست یا احساس نمی‌شود که خود فرد علاقه‌ای به انجامش داشته باشد.
فروید، اولین کسی بود که گفت اگر به انسان‌ها اجازه دهیم در یک محیطی حرف بزنند، در خواب‌ها و لغزش‌های زبانی خود چیزهایی را کشف می‌کنند که بسیار پیچیده‌تر و مهم‌تر از ماجرایی است که درباره‌اش صحبت می‌کنند.
او این فکر را مطرح کرد که ما می‌توانیم در ارتباط با دیگران کنجکاو باشیم، او ارتباط شخصیت با ذهن خود و ذهن دیگران را موضوع مطالعه قرار داد. تقریباً هر چیزی که ما درباره‌ی داستان‌های عاشقانه، هنر، فرهنگ، سینما، مشکلات جنسیتی می‌فهمیم، به نوعی لحظه‌ی فرویدی ربط پیدا می‌کند، لحظه‌ای که در آن ما متوجه می‌شویم که پیچیده‌تر از چیزی هستیم که فکرش را می‌کنیم.
حالا همه‌ی ما پسا‌فرویدی هستیم. ما معتقدیم که احساسات، بخش انتقادی چیزی است که فرد را بر می‌انگیزاند. حالا دیگر تمام بحث‌های مبتنی بر نژاد‌پرستی بی‌اعتبار شده‌اند.

نظریه نسبیت
در گفت و گو با پروفسور برایان کاکس

نظریه‌ی انیشتین به طور کل جهان را تغییر داد. شاید در نگاه اول به چشم نیاید اما نسبیت، نظریه بسیار محکمی است. نظریه نسبیت می‌گوید همچنان که چیزی به نام زمان جهانی وجود ندارد و اگر در یک جای مشخص صدای تیک تیک ساعت را بشنوید، صدای تیک تیک در مکانی دیگر، سرعتی متفاوت دارد؛ بنابراین همه چیز غیرقطعی و مبهم است.
و البته این نظریه بنیاد همه‌ی نظریه‌های مدرنی است که درباره‌ی عملکرد جهان ارایه شده است: مغناطیس، تراشه‌های سیلیکونی، ترانزیستورها و... همه نظریه‌هایی است که بر پایه‌ی نظریه‌ی نسبیت مطرح شده‌اند.
بدون نسبیت، ما نمی‌توانیم نگاه مدرنی‌ به جهانی که هم اکنون در آن زندگی می‌کنیم، داشته باشیم. برای مثال، سیستم جی پی اس (جهت‌یاب ماهواره‌ای) بسیار شگفت‌انگیز است، چون بر اساس اندازه‌گیری تاخیر زمانی بین حرکت ماشین شما و حرکت ماهواره‌ها برمدار خود، عمل می‌کند.

وب جهان‌گستر
در گفت و گو با پروفسور جان ناوتون، استاد دانشگاه اوپن

در کمتر از دو دهه، فضای جهانی اینترنت از صفر به صدها و بلیون صفحه (هیچ‌کس نمی‌داند چقدر!) رسید و به هر فردی امکان داد که ناشر یا گوینده باشد. فضای جهانی اینترنت، موزه‌ی لوور را به لپ‌تاپ‌های شما آورد و حفظ رازها و چیزهای محرمانه را بسیار بسیار دشوار ساخت.
تیم برنرزلی، کسی که در سال‌های ۱۹۸۹-۹۰ به تنهایی فضای جهانی اینترنت را خلق کرد، گوتنبرگ زمان ماست. گوتنبرگ دستگاه چاپ با حروف متحرک را در سال ۱۴۵۵ اختراع کرد و به اصلاح‌طلبی دینی کمک کرد، اتوریته‌ی کلیسای کاتولیک را زیر سوال برد و امکان پیشرفت علوم مدرن را فراهم ساخت و جهان را شکل داد.
وب، فضا و دستاوردی مثال‌زدنی است. تلاش برای برآورد اهمیت بلند مدت ‌وب مثل تلاش برای پیش‌بینی تاثیر اختراع دستگاه چاپ است. کافی‌ست ۳۰۰ سال به عقب برگردیم تا اهمیت این دو را درک کنیم