برخي تفاوت‌هاي مردان وزنان






من اين
مطلب رو با  اي-ميل گرفتم. خيلي خوشم اومد.
نظر شما چيه؟

 

 خانم‌ها
و آقايون در شرايط مختلف چه مي‌كنند؟

هنگام عبور از خيابان

خانم‌ها
سمت راست را نگاه مي‌كنند ،سمت چپ را نگاه مي‌كنند،
از خيابان رد مي‌شوند
.

آقايان
سمت راست را نگاه مي‌كنند، ماشين مي‌آيد. فاصله
ماشين با خودشان را با چشم اندازه مي‌گيرند و چون
همگي راننده‌هاي
قابلي هستند با سرعت وارد خيابان مي‌شوند
. راننده
به شدت ترمز مي‌كند
. مرتيكه مگه كوري؟ (راننده مي‌گويد) در حالي كه از روي ميليه‌هاي وسط
خيابان مي‌پرد مي‌گويد
:
كور خودتي گاري چي! بدون
اينكه سمت چپ را نگاه كند مي‌دود آن سمت خيابان
. هنوز
هم صداي بوق ماشين‌هايي كه به خاطر اين آقا ترمز
كرده‌اند به
گوش مي‌رسد
..

هنگام رانندگي

خانم‌ها
بنزين را چك مي‌كنند. روغن
ماشين را چك مي‌كنند. ترمز دستي را پايين مي‌كشند
. با
سرعت مطمئنه حركت مي‌كنند
. پشت چراغ قرمزها مي‌ايستند. به
عابر پياده احترام مي‌گذارند
.

آقايان
وسط راه بنزين تمام مي‌كنند. وقتي
دود از لاستيك‌هايشان بلند شد به ياد مي‌آورند كه
ترمز دستي را
نكشيده‌اند. چراغ قرمز را مهمترين معضل اتلاف وقت و عمر مي‌دانند
. عابر
پياده موجودي مزاحم و مختل كننده عبور و مرور است
 و از همه مهمتر: بوق
مهمترين اختراع بشر بعد از برق به
حساب مي‌آيد.

هنگام صرف غذا

خانم‌ها
مرتب پشت ميز مي‌نشينند. مقدار
كمي غذا مي‌كشند
. به آرامي غذا مي‌خورند. تنها نوك قاشق را در دهان مي‌كنند.

آقايان
تا جايي كه بشقاب جا دارد غذا مي‌كشند. به
سرعت غذا را مي‌بلعند، در حالي كه قاشق را تا دسته در
دهان مي‌كنند. صداي
برخورد قاشق با دندانهايشان موسيقي گوش نوازي است
. بعد
از دو بار پر كردن بشقاب، بلاخره كمي سير مي‌شوند
.

هنگام مهماني رفتن

خانم‌ها
لباس نو مي‌خرند  . به دقت حمام مي‌كنند.
لباسهايشان را اتو مي‌كنند
. با دقت آرايش مي‌كنند. بهترين
عطر را استفاده مي‌كنند
. و بالاخره رضايت مي‌دهند كه خوشگلند!

 

آقايان
از يك ساعت قبل حاضرند و الان بر روي مبل خوابشان برده.

 

در پايان يك روز خسته كننده

 

خانم‌ها
بعد از اينكه ظرفها را شستند. آشپزخانه
را تي مي‌كشند
. غذاي فردا را در يخچال مي‌گذارند. كمي
مطالعه مي‌كنند
. مي‌خوابند.

آقايان
بعد از اينكه شام خوردند چاي مي‌خورند. كمي
با چشمهاي خواب آلود تلويزيون را نگاه مي‌كنند
. بعد
از اينكه دو سه بار كنترل تلويزيون را دستشان به زمين
افتاد.
تلويزيون را خاموش كرده و به سمت رختخواب مي‌روند و بدون آنكه روتختي را بردارند مي‌خوابن



برخي تفاوت‌هاي مردان وزنان






من اين
مطلب رو با  اي-ميل گرفتم. خيلي خوشم اومد.
نظر شما چيه؟

 

 خانم‌ها
و آقايون در شرايط مختلف چه مي‌كنند؟

هنگام عبور از خيابان

خانم‌ها
سمت راست را نگاه مي‌كنند ،سمت چپ را نگاه مي‌كنند،
از خيابان رد مي‌شوند
.

آقايان
سمت راست را نگاه مي‌كنند، ماشين مي‌آيد. فاصله
ماشين با خودشان را با چشم اندازه مي‌گيرند و چون
همگي راننده‌هاي
قابلي هستند با سرعت وارد خيابان مي‌شوند
. راننده
به شدت ترمز مي‌كند
. مرتيكه مگه كوري؟ (راننده مي‌گويد) در حالي كه از روي ميليه‌هاي وسط
خيابان مي‌پرد مي‌گويد
:
كور خودتي گاري چي! بدون
اينكه سمت چپ را نگاه كند مي‌دود آن سمت خيابان
. هنوز
هم صداي بوق ماشين‌هايي كه به خاطر اين آقا ترمز
كرده‌اند به
گوش مي‌رسد
..

هنگام رانندگي

خانم‌ها
بنزين را چك مي‌كنند. روغن
ماشين را چك مي‌كنند. ترمز دستي را پايين مي‌كشند
. با
سرعت مطمئنه حركت مي‌كنند
. پشت چراغ قرمزها مي‌ايستند. به
عابر پياده احترام مي‌گذارند
.

آقايان
وسط راه بنزين تمام مي‌كنند. وقتي
دود از لاستيك‌هايشان بلند شد به ياد مي‌آورند كه
ترمز دستي را
نكشيده‌اند. چراغ قرمز را مهمترين معضل اتلاف وقت و عمر مي‌دانند
. عابر
پياده موجودي مزاحم و مختل كننده عبور و مرور است
 و از همه مهمتر: بوق
مهمترين اختراع بشر بعد از برق به
حساب مي‌آيد.

هنگام صرف غذا

خانم‌ها
مرتب پشت ميز مي‌نشينند. مقدار
كمي غذا مي‌كشند
. به آرامي غذا مي‌خورند. تنها نوك قاشق را در دهان مي‌كنند.

آقايان
تا جايي كه بشقاب جا دارد غذا مي‌كشند. به
سرعت غذا را مي‌بلعند، در حالي كه قاشق را تا دسته در
دهان مي‌كنند. صداي
برخورد قاشق با دندانهايشان موسيقي گوش نوازي است
. بعد
از دو بار پر كردن بشقاب، بلاخره كمي سير مي‌شوند
.

هنگام مهماني رفتن

خانم‌ها
لباس نو مي‌خرند  . به دقت حمام مي‌كنند.
لباسهايشان را اتو مي‌كنند
. با دقت آرايش مي‌كنند. بهترين
عطر را استفاده مي‌كنند
. و بالاخره رضايت مي‌دهند كه خوشگلند!

 

آقايان
از يك ساعت قبل حاضرند و الان بر روي مبل خوابشان برده.

 

در پايان يك روز خسته كننده

 

خانم‌ها
بعد از اينكه ظرفها را شستند. آشپزخانه
را تي مي‌كشند
. غذاي فردا را در يخچال مي‌گذارند. كمي
مطالعه مي‌كنند
. مي‌خوابند.

آقايان
بعد از اينكه شام خوردند چاي مي‌خورند. كمي
با چشمهاي خواب آلود تلويزيون را نگاه مي‌كنند
. بعد
از اينكه دو سه بار كنترل تلويزيون را دستشان به زمين
افتاد.
تلويزيون را خاموش كرده و به سمت رختخواب مي‌روند و بدون آنكه روتختي را بردارند مي‌خوابن



اينم براي خنده





الان حدود 1 سال است که خيلي خسته ام و اين هفته آخر هم که ديگه
دارم از پا مي افتم. چرا ؟ هميشه فکر مي
کردم کمي تنبل ام اما حالا دقيقا  حساب کرده ام و متوجه شده ام که خيلي کار مي کنم.
ببينيد ما توي ايران 72 ميليون
جمعيت داريم که 13 ميليون اونها بازنشسته هستند.

 

 پس مي مونه 59
ميليون نفر. از اين تعداد، 24 ميليون دانش آموز و دانشجو هستند يعني
براي انجام
کارها فقط 35 ميليون نفر باقي مي مونند.

 

 توي کشور 10
ميليون نفر هم توي
ادارات دولتي شاغل هستند که خب عملا کاري انجام نمي
دن. پس براي پيش بردن کارها تنها 25 ميليون نفر باقي مي مونند. از اين 25 ميليون
نفر هم تقريبا 4 ميليون نفر آخوند و ملا و سانسورچي اينترنت و نماينده مجلس
هستند پس فقط 21 ميليون باقي  مي مونن و اگر
بدونيم که تقريبا 17 ميليون آدم جوياي کار داريم، معنيش اين خواهد بود که کل کارهاي
مملکت رو 4 ميليون نفر دارن انجام

 

 مي دن. اما
حدود 2 ميليون نفر هم
نيروهاي مسلح داريم و اين يعني فقط 2 ميليون نفر
نيروي کار باقي مي مونن. از بين
اين دو ميليون نفر،  646.900 عضو پليس و وزارت اطلاعات و نيروهاي
سرکوب هستند پس کلا
مي مونيم 1.353.100. حالا اين وسط 649.876 نفر  بيمار داريم که قدرت کار ندارند و بار کارهاي
کشور افتاده روي دوش 806.200 نفر از جمعيت. فراموش کردم بگم که ما حدود
806.186نفر  هم
ممنوع القلم، ممنوع التصوير، ممنوع الصدا و ديگر انواع زنداني داريم
پس کل کارهاي
کشور افتاده روي دوش 14 نفر! از اين چهار ده نفر  12 تاشون عضو شوراي
نگهبان هستند و پس متوجه مي شيم که کل
کارهاي کشور افتاده روي دوش دو نفر: من و تو
! و تو هم که داري وبلاگ مي خوني.....

 

 

اينم براي خنده





الان حدود 1 سال است که خيلي خسته ام و اين هفته آخر هم که ديگه
دارم از پا مي افتم. چرا ؟ هميشه فکر مي
کردم کمي تنبل ام اما حالا دقيقا  حساب کرده ام و متوجه شده ام که خيلي کار مي کنم.
ببينيد ما توي ايران 72 ميليون
جمعيت داريم که 13 ميليون اونها بازنشسته هستند.

 

 پس مي مونه 59
ميليون نفر. از اين تعداد، 24 ميليون دانش آموز و دانشجو هستند يعني
براي انجام
کارها فقط 35 ميليون نفر باقي مي مونند.

 

 توي کشور 10
ميليون نفر هم توي
ادارات دولتي شاغل هستند که خب عملا کاري انجام نمي
دن. پس براي پيش بردن کارها تنها 25 ميليون نفر باقي مي مونند. از اين 25 ميليون
نفر هم تقريبا 4 ميليون نفر آخوند و ملا و سانسورچي اينترنت و نماينده مجلس
هستند پس فقط 21 ميليون باقي  مي مونن و اگر
بدونيم که تقريبا 17 ميليون آدم جوياي کار داريم، معنيش اين خواهد بود که کل کارهاي
مملکت رو 4 ميليون نفر دارن انجام

 

 مي دن. اما
حدود 2 ميليون نفر هم
نيروهاي مسلح داريم و اين يعني فقط 2 ميليون نفر
نيروي کار باقي مي مونن. از بين
اين دو ميليون نفر،  646.900 عضو پليس و وزارت اطلاعات و نيروهاي
سرکوب هستند پس کلا
مي مونيم 1.353.100. حالا اين وسط 649.876 نفر  بيمار داريم که قدرت کار ندارند و بار کارهاي
کشور افتاده روي دوش 806.200 نفر از جمعيت. فراموش کردم بگم که ما حدود
806.186نفر  هم
ممنوع القلم، ممنوع التصوير، ممنوع الصدا و ديگر انواع زنداني داريم
پس کل کارهاي
کشور افتاده روي دوش 14 نفر! از اين چهار ده نفر  12 تاشون عضو شوراي
نگهبان هستند و پس متوجه مي شيم که کل
کارهاي کشور افتاده روي دوش دو نفر: من و تو
! و تو هم که داري وبلاگ مي خوني.....

 

 

گذر زمان







امروز دقیقا ۲ساله که من وارد خاک این
کشور شدم، اومدم که درس بخونم و شاید بتونم بعدا با این درسی‌ که خوندم کاری پیدا
کنم ،....

 

تا امروز که دارم اینو مینویسم هیچ
چیز مهمی‌ عایدم نشده. نه تونستم که کاری پیدا بکنم و نه موقعیت دکترایی!!!


 

خوش بختانه تو ایران چیزی نداشتم که
از دست بدم. نه کار درست و حسابی‌ داشتم، نه خونه ای، نه ماشینی و نه پس اندازی.


 

از صدقه سر وضعیت کاری اون مملکت، بد
از ۱
سال این در و اون در زدن، بالاخره تونستم با ماهی‌ ۱۵۰۰۰۰ تومان در ماه تو یه
شرکت کوچیک با یه سری خانم‌های وسواسی همکار بشم.


 

حالا از اینکه اینجا چیزی به دست
نیوردم، نمیگم که ناراحت نیستم، چرا هستم، به هر حال
۲ سال عمرم رو گذاشتم، ولی‌
سرخورده و سر شکسته نیستم، چون چیزی رو از دست ندادم. ولی‌ تو همکلاسی‌های من هستن
کسانی‌ که شغل خیلی‌ خوب داشتن، از خودشون خونه داشتن، همه رو ول کردن و اومدن اینجا
که مثلا درس بخونن ولی‌ عملا اقامت بگیرن.


 

حالا آدم فکر کار باشه یا اقامت؟ این
یه رابطه
۲ طرفه هست که من مهاجر توش گیر کردم و هیچ کاری از دستم بر نمیاد.تا
کار پیدا نکنم نمیتونم اقامت بگیرم، تا اقامت نداشته باشم بهم کار نمیدن!!!


 

الان ۲ ساله که فکر می‌کنم چرا
باید مملکت من به من كه مثلا فارق التحصیل دانشگاه شریفم اهمیت نده و برام کار
نباشه که من مجبور بشم خودم رو اینطوری آوارهٔ غربت بکنم تا بتونم یه زندگی‌ بهتری
رو برای خودم درست کنم


 

اما به هر حال من ناراضی نیستم. تو
این
۲
سال خیلی‌ کارا کردم، خیلی‌ زحمت‌ها رو کشیدم. ولی‌ احساس می‌کنم که روند زندگی‌
از دست من در رفته، برای همین هم منتظرم تا ببینم که خودش برام چی‌ در نظر گرفته.


 

۲ سالش گذشت ولی‌ من همچنان نیازمند گذر زمان هستم. کاش زودتر بگذره.


 
 

گذر زمان







امروز دقیقا ۲ساله که من وارد خاک این
کشور شدم، اومدم که درس بخونم و شاید بتونم بعدا با این درسی‌ که خوندم کاری پیدا
کنم ،....

 

تا امروز که دارم اینو مینویسم هیچ
چیز مهمی‌ عایدم نشده. نه تونستم که کاری پیدا بکنم و نه موقعیت دکترایی!!!


 

خوش بختانه تو ایران چیزی نداشتم که
از دست بدم. نه کار درست و حسابی‌ داشتم، نه خونه ای، نه ماشینی و نه پس اندازی.


 

از صدقه سر وضعیت کاری اون مملکت، بد
از ۱
سال این در و اون در زدن، بالاخره تونستم با ماهی‌ ۱۵۰۰۰۰ تومان در ماه تو یه
شرکت کوچیک با یه سری خانم‌های وسواسی همکار بشم.


 

حالا از اینکه اینجا چیزی به دست
نیوردم، نمیگم که ناراحت نیستم، چرا هستم، به هر حال
۲ سال عمرم رو گذاشتم، ولی‌
سرخورده و سر شکسته نیستم، چون چیزی رو از دست ندادم. ولی‌ تو همکلاسی‌های من هستن
کسانی‌ که شغل خیلی‌ خوب داشتن، از خودشون خونه داشتن، همه رو ول کردن و اومدن اینجا
که مثلا درس بخونن ولی‌ عملا اقامت بگیرن.


 

حالا آدم فکر کار باشه یا اقامت؟ این
یه رابطه
۲ طرفه هست که من مهاجر توش گیر کردم و هیچ کاری از دستم بر نمیاد.تا
کار پیدا نکنم نمیتونم اقامت بگیرم، تا اقامت نداشته باشم بهم کار نمیدن!!!


 

الان ۲ ساله که فکر می‌کنم چرا
باید مملکت من به من كه مثلا فارق التحصیل دانشگاه شریفم اهمیت نده و برام کار
نباشه که من مجبور بشم خودم رو اینطوری آوارهٔ غربت بکنم تا بتونم یه زندگی‌ بهتری
رو برای خودم درست کنم


 

اما به هر حال من ناراضی نیستم. تو
این
۲
سال خیلی‌ کارا کردم، خیلی‌ زحمت‌ها رو کشیدم. ولی‌ احساس می‌کنم که روند زندگی‌
از دست من در رفته، برای همین هم منتظرم تا ببینم که خودش برام چی‌ در نظر گرفته.


 

۲ سالش گذشت ولی‌ من همچنان نیازمند گذر زمان هستم. کاش زودتر بگذره.