دا

از طریق دوستی کتاب "دا" رو گرفتم و الان دارم میخونمش.
چند وقت پیش بحث این کتاب رو توی فرندفید دنبال میکردم و فهمیدم مجموعه خاطرات یکی از اهالی خرمشهر هست. دوستی که مادرش هم خرمشهری هست میگفت به شدت سعی میکنم مانع مادرم بشم که این کتاب رو نخونه چون خیلی اذیت میشه و میگه تمام این صحنه رو خودش از نزدیک دیده. دوستان دیگه ای هم که کتاب رو خونده بودن یا به طریقی در موردش شنیده بودن هم تایید کرده بودن که کتاب خیلی تاثیر گذار هست و وجه ناجوانمردانه جنگ رو خیلی عالی توصیف کرده. همینا منو مشتاق کرد که برنامه ریزی کنم تا بعد از امتحانم به یه طریقی کتاب رو گیر بیارم و بخونم. دوستان فرندفیدی که این موضوع رو فهمیده بودن با چند واسطه کتاب رو به من رسوندن.
کتاب خاطرات خانمی به اسم سیده زهرا حسینی هست که اصالتا کرد دهلران هستن اما طی اتفاقاتی اول در بصره و بعد هم در خرمشهر زندگی میکردن. تقریبا از زمان حسن البکر (رییس دولت عراق قبل از صدام حسین) رو توی خاطراتش گفته تا ..... به این دلیل این قسمت رو کامل نکردم چون کتاب تقریبا 800 صفحه هست (البته 50 صفحه اخرش فهرست الفبایی اسامی افراد و مکانهاست که توی کتاب عنوان شده). از این 800 صفحه من تا الان که دارم این مطلب رو مینویسم 200 صفحه رو خوندم*. تا اینجا که من خوندم تازه رسیدم به روز سوم یا چهارم جنگ ایران و عراق.
دلیل حجم بالای کتاب این هست که این خانم خاطرات رو خیلی ریز و با جزییات کامل توضیح داده حتی از ذکر ساعت اون اتفاق هم کوتاهی نکرده. اینجا من یکم دچار تردید هستم نمیدونم این خانوم این همه خاطرات رو با این جزییات از حفظ بازگو کرده یا از روی دست نوشته ای چیزی باز گو کرده یا اینکه با مشورت اون کسایی که کتاب رو تدوین کردن کمی هم چاشنی به قضیه اضافه کرده؟ به هرحال چیزی که هست اینه که جایی مطرح نشده که این خانوم در اون زمان خاطراتش رو مینوشته و حالا همونا رو داره بازگو میکنه. خلاصه یکم رو این قضیه مشکوکم.
این کتاب به شدت داره فروش میکنه (علیرغم قیمت بالای 11000تومانی خودش) و تا الان شماره چاپش به بالای 50 هم رسیده.  اینکه دست منه چاپ 52 ام هست و نمیدونم بعد از این باز هم چاپ شده یا نه. این تعداد چاپ همه در طول تنها 6 ماه اتفاق افتاده. خیلی ها در موردش حرف میزنن. اما نمیدونم این همه نسخه (112500نسخه تا این سری چاپ که دسته منه) تا حالا واقعا خونده شده؟ چون هم تعداد خیلی بالاست و هم قیمت کتاب خیلی گرونه. خیلی از دوستای من که خیلی هم اهل کتاب خواندن هستن میگن با اینکه تو نمایشگاه به جای 11000 تومن 10000 تومن فروخته میشد اما باز هم گرون بود و دلمون نیومد بخریم. پس این همه نسخه رو کی خریده؟ چه کسایی خریدن و دارن میخونن؟ صاحب این کتابی که دست من هست میگه احتمالا این کتاب به خاطر مربوط بودنش به مسائل جنگ  به تعداد خیلی بالا برای ارگان ها و نهاد های دولتی خریداری شده که کلا باز هم این تعداد خیلی بالا برای من جای سوال داره.
کتاب نثر خیلی رونی داره و مصائب مردم در اون زمان رو به خوبی به تصویر کشیده که باعث میشه خواننده اصلا خسته نشه و علی رغم مسایل اذیت کننده ای که توی کتاب هست به خوندن ادامه بده. اما از طرف دیگه جزییات زیاد و بعضا تکراری خاطرات گاهی باعث از کف رفتن حوصله خواننده میشه. مثلا تا اینجایی که من خوندم ازخاطرات این خانوم که مربوط به از شروع جنگ به بعد هست تماما خلاصه میشه توی وقایع مربوط به قبرستان قدیمی خرمشهر که شهدا رو به اونجا منتقل میکردن برای دفن. تقریبا از صفحه 100 تا 200 کتاب همش مربوط به همین قضایاست که خوب کمی خسته کننده است.
چیزی که تا اینجا برام جالب بوده اینه که این خانوم در اون روزهای اول جنگ بیشتر از اینکه فکر زنده ها باشه فکر شهدا بوده. تو بخشی از خاطراتش که مربوط میشه به زمانی که قبرستان خرمشهر دیگه جا نداشته و مجبور بودن شهدا رو ببرن ماهشهر برای دفن، اینطور عنوان میکنه که تو جاده آبادان که داشتن میرفتن هواپیماهای عراقی حمله میکن و داشتن بمباران میکردن که در اون لحظه این خانوم به جای اینکه به فکر زنده هایی باشن که داشتن تو جاده میرفتن فکر شهدایی بودن که پشت وانت رو هم گذاشته شده بودن که برده بشن ماهشهر (که مبادا این شهدا بمباران بشن و اگه بشن اونوقت تکلیف چیه؟) خوب این 3 حالت داره یا در اون زمان این خانوم واقعا به ذهنش نمیرسیده که بیشتر از افرادی که شهید شدن، افرادی که زنده هستن اهمیت دارن. یا به خاطر اینکه این کتاب توسط دفتر ادبیات و هنر مقاومت گرداوری شده اینطور توش بیان کردن. یا در خوش بینانه ترین حالت چون روزای اول جنگ بوده و فکر میکردن که به زودی جنگ تموم میشه بیشتر از اینکه به فکر زنده ها باشن به فکر اونایی بودن که از دست رفتن.
فعلا که من دارم میخونم و میرم جلوتر تا ببینم که ادامه خاطرات چگونه خواهد بود. بقیه اش رو هم میام تعریف میکنم. منتظر باشید.
*احتمالا تا روز انتشار این پست من 200 صفحه دیگه هم میخونم

نتیجه

امتحانی که دادم خیلی گنگ و نا مفهوم بود. اطلاعاتی که از قبل داشتم با خود امتحان اصلا هم خونی نداشت. دو قسمت داشت که هر کدومش به نوعی نامردی بود.

دقیقا نمیتونم بگم چه نمره ای میگیرم. اما میتونم بگم رو مرز اون نمره مورد نظر خودم وایسادم. نه بد دادم نه خیلی خوب. همچین لب مرزیم. یعنی رو لبه تیغم. امیدوارم بیفتم اینور مرز. نه اونور.

1 ماهه دیگه جوابشو میدن. حتما بهتون خبر میدم. از دعاهای همه ممنونم.

21 روز دیگه همسر محترم میاد ایران. از امروز شمارش معکوش رو شروع میکنم. دلم تنگیده حسابی. نمیدونم آقای همسر هم دلش تنگیده؟


روز واقعه

یادتون که نرفته بود که من یه امتحان مهم دارم؟!

امروز روز امتحانه. ساعت 2 امتحانم شروع میشه و تا بیام به خودم بجنبم نیم ساعت بعدش تموم شده. پس خیلی وقتی برای عرض اندام ندارم.

پس برام دعا کنین.

جمعه

این چند وقته اینقدر همش تو خونه بودم که همه روز ها برام جمعه است. منم که از جمعه ها متنفرم.

تقریبا اکثر غروب ها عین غروب جمعه دلم گرفت.

دلم فعالیت بیرون از منزل میخواد. خدایا الان شنیدی چی گفتم؟

دعا کنید

یه امتحان دارم. یه جورایی سرنوشت سازه. تو مایه های کنکور.

فقط 14 روز دیگه مونده. برام دعا کنید. هم اکنون نیازمند دعای سبزتان هستم.

قول میدم بعد از این 14 روز به همتون سر بزنم و کامنت بذارم و.....

بحث شیرین ف ی ل ت ر


دیشب میخواستم مراحل تهیه کاغذ رو به زبان خیلی ساده بنویسم. منتها دنبال کلمات تخصصی انگلیسیش میگشتم برای همین توی گوگل به انگلیسی سرچ کردم.

چشمتون روز بد نبینه تقریبا اکثر سایت های مربوطه فیل تر بودن و من دست از پا دراز تر ترجیح دادم خودم از فارسی به انگلیسی برگردونم.

این در حالی بود که دوستی یه لینک برام فرستاده بود که از سایت یکی از فعالین سیا سی بود که اتفاقا از ایران رفته (یعنی کسی که عقایدش ضد دولت هست) و اتفاقا اون لینک اصلا فیل تر نبود.

حالا بیابید پرتقال فروش رو.

چرا یه سایت سیا سی ضد دولت فیل تر نیست اما یه سری سایت اموزشی و علمی فیل تر هست؟