حرف هاي ما هنوز نا تمام

تا نگاه ميكني،

وقت رفتن است.

باز هم همان حكايت هميشگي!

پيش از انكه با خبر شوي

لحظه عزيمت تو ناگزير ميشود!

آي....

اي دريغ و حسرت هميشگي

ناگهان

چقدر زود دير ميشود!***


از وقتي اومدم هرروز جلو چشمم هست و دارم ميبينمش و آه ميكشم براي كساني كه شايد ديگه نبينمشون. براي دوستاي دانشگاهم كه الان هركدومشون 1 گوشه اي از دنيا هست. آمريكا. كانادا. آلمان. فرانسه. هلند. استراليا. سنگاپور. دوبي و................

باز خدا رو شكر لااقل دوستاي دانشگاهم يه رد پايي از خودشون تو اوركات و فيس بوك و ياهو مسنجر گذاشتن. دوستاي مدرسه ام رو كه به كل از دست دادم. به جز تعداد محدودي از بقيه هيچ خبر ندارم. حتي نميدونم ايرانن؟ ايران نيستن؟ ازدواج كردن؟ ازدواج نكردن؟ و......

متاسفانه دوستاي مدرسه ام يا اصلا اي ميل ندارن يا اگه دارن دكوري و سالي يه بار هم چك نمي كنن و من جدا دوست دارم كه باز هم همشون رو ببينم و باهاشون حرف بزن. حتي شده يه خط براشون بنويسم و يه خط ازشون يگيرم.


پيش از انكه با خبر شوي



لحظه عزيمت تو ناگزير ميشود!


*** اين متني هست كه دانشكدمون روي لوح هاي فارغ التحصيليمون نوشته كه به زودي عكسشم ميذارم