اندر حکایت ممالک مترقی

ساعت ۸.۳۰ بلیط قطار داریم که بریم استکهلم و از اونجا هم برای ساعت ۴ عصر بلیط هواپیما داریم به مقصد یه کشور دیگه. با خودمون حساب میکنیم٬ میبینیم اگه ساعت ۷.۳۰ از خونه بریم بیرون به موقع به قطار میرسیم و مشکلی پیش نخواهد اومد.
خب ساعت ۷.۳۰ مثل ۳ تا مسافر خوب و وقت شناس راه میفتیم به سمت ایستگاه تراموا که بریم ایستگاه قطار. از خونمون تا ایستگاه قطار ۳ تا ایستگاه راهه. تراموا ایستگاه دوم رو که رد میکنه یه چیزی به سوئدی میگه و نگه میداره. منتظر میمونیم تا ببینیم جریان چیه؟ بعد از چند دقیقه میفهمیم که یه تراموا اون جلوتر خراب شده و بقیه تراموا هم به تبعیت از اون تو ترافیک گیر کردن. مردم همه پیاده میشن که پیاده به کار و زندگیشون برشن. ما هم پیاده میشیم و ۳ ایستگاه باقی مونده رو توی برف چمدون کشان ادامه میدیم.
میرسیم ایستگاه قطار رو برد نگاه میکنیم و میبینیم قطار ما اصلا درج نشده. 
میرم دفتر قطار از دستگاه شماره میگیرم شماره ام هست ۲۱۲ اما تا الان فقط تا ۷۸ رو صدا کردن!!!! حدودا ۱۳۰ نفر جلوم هستن. چاره ای ندارم باید وایسم منتظر. نزدیکای ۸.۳۰ میشه که بدون نوبت میرم سراغ یکی از باجه ها و تا اسم قطار میارم میگه: همه قطار ها تا ساعت ۱۲ ظهر کنسل شدن٬ چون یه مشکلی وسط راه به وجود اومده.*
بهش میگم خب من بلیط هواپیما دارم باید برم استکهلم چیکار کنم؟ میگه برو با اتوبوس برو. بدو بدو میریم سمت دفتر اتوبوس٬ خانومه میگه تا ساعت ۳ عصر هیچ اتوبوسی نداریم. میرم از تاکسی قیمت میگیرم٬ بعد از اینکه فکر میکنه من دارم باهاش شوخی میکنم و هی بهم میگه این مسیر خیلی گرون میشه و..... میگه ۸۰۰۰ کرون (۱ملیون و ۲۰۰هزارتومن) میگیرم شما رو میبرم استکهلم. خب طفلک حق داشت سوال من چیزی شبیه شوخی بود و قیمتش خیلی گرون بود.
میام با خودمون فکر میکنیم که چیکار کنیم؟ آیا همه سفر رو کنسل کنیم؟ بریم؟ نریم؟ خلاصه ۳ نفری کلی فکر میکنیم و تصمیم میگیرم با خرید یه بلیط جدید هواپیما سفرمون رو دیرتر شروع کنیم.
دوباره میرم دفتر قطار تا پول بلیط قطارم رو پس بگیرم. میرم از دستگاه شماره میگیرم ۳۱۸. آخرین شماره ای که رفته باجه چنده؟ ۴۸۷!!!! برام عجیبه. یعنی باید وایسم تا شماره ها یه دور صفر بشن؟ میرم از یکی از کارمندا میپرسم که آیا شماره من درسته؟ میگه بله درسته. خب پس چاره ای نیست باید منتظر بمونم.
هر کس که میاد از دستگاه شماره بگیره یه نگاه متعجبانه به شماره اش میکنه. یه نگاه به برد و میخنده. فکر میکنه شاید دارن باهاش شوخی میکنن که ۳۵۰ نفر جلوش هستن. یا شاید دوربین مخفیه؟ حتی دو نفر چنان با تعجب به شماره هاشون نگاه میکردن که من ناچارا** بهشون گفتم تعجب نکنید٬ شماره تون درسته.
این وسطه یه سری ها هم بودن که وقتی میدیدن شماره شون خیلی زیاده. دست میکردن تو سطل آشغال کنار دستگاه و یه شماره کمتر پیدا میکردن و برمیداشتن!!!!!!
حالا این وسطه این همه قطار کنسل شده. این همه آدم آلاخون والاخون شدن. کارمندای قطار هم یه خط در میون هی میرن استراحت میکنن و اگه بناست ۱۱ باجه کار کنه٬ همزمان بیشتر از ۶ باجه کار نمیکنه!!
بعد از ۲ ساعت انتظار بالاخره نوبتمون شد و رفتیم پول بلیطمون رو پس گرفتیم.
موقع برگشت به خونه دیدیم که تراموا ها همچنان تو ترافیک موندن و کار نمیکنن و مردم همه تو خیابون علافن. ناچارا تاکسی گرفتیم و برگشتیم خونه.

حالا من هیچ حرفی روی کنسل شدن قطارها ندارم. حرف من اینه که خب یه کاغذ بچسبونین رو شیشه دفتر قطار ها و روش بنویسین تا ساعت ۱۲ همه قطار ها کنسل هستن و پولتون برگشت داده میشه لطفا اگه سوال دیگه دارین نوبت بگیرین. کار سختی نیست به خدا!!
* از اواسط دسامبر اینجا یه بند داره برف میاد. شاید این وسط یه چند روزی استراحت کرده باشه اما باز برف اومده. این چند روز اخیر هم باز برف داشتم بدون هیچ استراحتی و همین باعث شده که رفت و آمد وسایل نقلیه با مشکل همراه بشه.
اینم شاهد ماجرا:

** اصولا سوئدی ها از اینکه بدون سوال کردن بهشون جوابی داده بشه یا اینکه بدون درخواست کسی بهشون کمکی بکنه خوششون نمیاد چون فکر میکنن طرف داره وارد حریم شخصیشون میشه!

قانون بی قانونی

تا وقتی تو ایران هستیم فکر می‌کنیم تو بی‌قانون‌ترین کشور دنیا زندگی می‌کنیم و قوانین مسخره‌ای تو کشورمون جاریه.
اما یه چیزی رو نمی‌دونیم یا اگر می‌دونیم قدرشو نمی‌دونیم. اونم اینه که تو هر سازمان یا نهاد یا اداره که می‌ریم٬ هر قانون خوب یا بدی که وجود داشته باشه از پایین‌ترین رده‌های سازمانی تا بالاترین رده اون قانون رو بلدن و بهش اشراف دارن. برای مثال اگه می‌رین تو بانک و می‌خواین یورو رو به دلار تبدیل کنین٬ تو هر شعبه ای از اون بانک که برین با یک جواب یکسان روبرو خواهید شد. یا شدنیه یا نشدنی!
اما تو سوئد قضیه کمی (فقط کمی!!) متفاوته که تو ۴ اپیزود براتون تعریف می‌کنم:

اپیزود ۱:
۲ تا دوست می‌رن بانک٬ یکیشون می‌ره باجه شماره ۱ و یکی دیگه باجه شماره ۲. هر دو به کارمندی که تو باجه هست می‌گن: من دانشجوی کارشناسی ارشد هستم می‌خوام تو بانکتون حساب باز کنم و ویزاکارت یا مستر کارت هم می‌خوام. باجه ۱ در جواب می‌گه: بله بله حتما لطفا مشخصاتتون رو بگید. باجه ۲ می‌گه: اوه شرمنده من فقط می‌تونم براتون حساب باز کنم و طبق قانون نمی‌تونم بهتون کارت اعتباری بدم چون شما ۲ سال بیشتر تو سوئد نخواهید بود.
اینجاست که می‌گیم: از این باجه به اون باجه فرجه!

اپیزود ۲:
زوجی روی سایت یه خونه دیدن که می‌خوان اجاره اش کنن. پا می‌شن می‌رن دفتر اون شرکتی که صاحب خونه است. ۲ تا شماره از دستگاه می‌گیرن. خانومه می‌ره پیش یه کارمند و آقاهه پیش یه کارمند دیگه. کارمند اول با یه سری دلایل ظاهرا قانونی خانوم رو متقاعد میکنه که شما نمی‌تونین این خونه رو اجاره کنین ولی اون یکی کارمند سریع فرم قرارداد رو پرینت میگیره و امضا می‌کنه و می‌ده دست آقاهه و این زوج موفق می‌شن خونه رو اجاره کنن.
اینجاست که می‌گیم: از این کارمند به اون کارمند فرجه!

اپیزود ۳:
می‌رم یه کاپشن می‌خرم که چون یکی از دکمه‌هاش کنده شده و باید خودم بدوزمش بهم ۲۵کرون (معادل ۳۵۰۰ تومن) تخفیف می‌ده. میام خونه می‌پوشمش احساس می‌کنم تنگه. فردا می‌رم که با یکی دیگه عوضش کنم. صندوقدار وقتی رسید خرید رو می‌بینه می‌گه: شرمنده چون بهت تخفیف دادن دیگه نمی‌تونی عوضش کنی. براش توضیح می‌دم که تخفیف بابت چی بوده. می‌گه: به هر حال قانون فروشگاه ما اینو می‌گه. می‌گم: حالا هیچ راهی نداره؟ می‌گه: برو با رییسم صحبت کن طبقه پایین.
می‌رم طبقه پایین بدون اینکه داستان رو برای رییسش تعریف کنم بهش می‌گم می‌خوام این دو تا رو با هم عوض کنم. رسید رو می‌گیره و در مورد تخفیف سوال می‌کنه و جریان دکمه رو براش می‌گم و اونم بدون هیچ حرفی کاپشن رو عوض می‌کنه.
اینجاست که می‌گیم: از این صندوقدار به اون صندوقدار فرجه!

اپیزود ۴:
می‌رم دانشگاه برای همسرم کارنامه بگیرم. می‌پرسم که آیا میشه متنی که زیر کارنامه می‌نویسین رو به دلخواه من بنویسین؟ میگه نه نمیشه و ما متنمون ثابته و حق نداریم عوضش کنیم و منم قبول می‌کنم.
هفته بعد با همسرم دوباره می‌ریم دانشگاه که کارنامه بگیریم٬ همسرم یه متن میده به کارمند دانشگاه و می‌گه لطفا اینو زیر کارنامه‌ام بنویس. اونم قبول می‌کنه و متن دلخواه ما رو می‌نویسه و پرینت می‌گیره می‌ده بهمون!
اینجا چی می‌گیم؟ دقیقا درست حدس زدید؛ از این کارمند به اون کارمند فرجه!

تو ایران قانون (چه خوب و چه بد) مدون و مشخص هست وهمه قانون رو بلدن و تمام و زیر و بمش رو می‌دونن اما با احتساب شیرینی بچه‌ها٬ قانون رو هر جوری که شما دوست داشته باشین براتون تفسیر می‌کنن.اینجا قانون (هرچند که خیلی هم خوب باشه) مدون و مشخصی وجود نداره و هیچ کس به شیرینی بچه‌ها توجهی نداره٬ همه هم در چهارچوب قانون انجام وظیفه می‌کنن٬ اما قانون از باجه به باجه٬ از کارمند به کارمند٬ از صندوقدار به صندوقدار عوض میشه.

الان بعد از ۳.۵ سال که اینجا هستیم هنوز نفهمیدیم قانون دقیقا چی می‌گه و در کل اینجاقانون خاصی حاکم نیست یا اینکه هم قانون بی‌قانونی حاکمه!

از رنجی که می‌بریم و ادعایی هم نداریم!


پیش‌نوشت ۱: بعد از ۳ هفته که می‌خوام یه چیزی بنویسم می‌خوام یکم غر بزنم. شایدم درد دل.
پیش‌نوشت ۲: اگه از دانشگاه یا رشته خاصی اسم می‌برم قصدم خدای نکرده زیر سوال بردن اون دانشگاه و رشته نیست. صرفا مثال می‌زنم.

من لیسانسم رو دانشگاه شریف خوندم. راهنمایی و دبیرستان رو هم توی مدارس سمپاد بودم. الان تقریبا ۱۷ ساله که تو هر جمعی رفتم شنیدم که این ۲ گروه اینقدر درس خوندن که مونگول شدن!!! تقریبا ۱۰ سال هم هست که می‌شنوم که شریفی‌ها و دانشگاه تهرانی‌ها خیلی پر مدعا هستن.
من تا ۱ سال پیش این فرصت رو نداشتم که دوست دانشگاه تهرانی داشته باشم. یعنی داشتم ها٬ اما ۲ نفر بودن فقط. اما الان تعداد زیادی دوست دانشگاه تهرانی دارم.
وقتی رفتار‌های هم کلاسی‌های خودم و دوستای دانشگاه تهرانیم رو با بقیه دوستام مقایسه میکنم میبینم ماها ادعایی که نداریم حتی خیلی وقت ها به صورت ناجوانمردانه ای همیشه مورد حمله کلامی بقیه هم بودیم.
من نمیگم این دسته از آدم ها ادعا ندارن. اما اگرم ادعایی دارن ادعای اون چیزی رو دارن که هستن نه ادعای کاذب.
خوب یه سری جوون یا بر اساس استعداد یا بر اساس پشتکاری که داشتن تونستن یه دانشگاهی قبول بشن و از سد کنکور ایران بگذرن. نباید به کاری که کرده یا به استعدادی که داشته مغرور باشه؟ نباید نسبت به این موضوع ادعایی داشته باشه؟ در خیلی موارد دیگه هم به همین شکل هست. مثلا برای امتحان های آیلتس و تافل و...

یکی از همکلاسی‌های لیسانسم که رشته اش هم زبان انگلیسی نبوده و شیمی بوده٬ امتحان آیلتس داده و نمره اورال ۷.۵ گرفته. حتی ۸ هم داشته اما بدون هیچ ادعایی به من میگه خوش بحالت الان ۳ سال به انگلیسی درس خوندی زبانت توپ شده. بماند که خیلی دیگه از دوستام هم نمره های خیلی بالا از تافل و آیلتس گرفتن و مثل همین دوستم فکر میکنن.از اونور یه دوست دارم اینجا که دانشگاه آزاد یکی از شهرای اطراف یکی از مراکز استان درس خونده و همیشه انگلیسی حرف زدن ملت رو مسخره میکنه و هی غر میزنه که فلانی نمره تافلش نرسیده ولی پذیرش گرفته و فلانی که اصلا تافل نداده و..... حالاخودش برای پذیرش دکترا باید تافل بده و رفته امتحان داده و بعد از ۳ سال انگلیسی درس خوندن٬ نمره اش نرسیده. حالا کی ادعا داره؟
همکلاسی‌های من هیچ کدوم تا قبل از اینکه یه اتفاقی محقق بشه روش حساب نمی‌کنن. اما افراد زیادی رو دیدم که هنوز سر جلسه کنکور ارشد ننشستن اما وقتی ازشون می‌پرسی چی خوندی؟ میگن لیسانس فلان٬ فوق بهمان!!! نمونه اش یه بنده خدایی دنبال کار می‌گشت ازش پرسیدم چی خوندی که اگه موردی پیدا کردم بهش خبر بدم. بهم گفت لیسانس نرم افزار فوق آی تی. بعد من فهمیدم ایشون فوق رو قبول شدن اما شروع نکردن٬ لیسانس رو هم هنوز تموم نکردن و کم کم قراره شامل سنوات بشن حتی!!! حالا کی ادعا داره؟
همکلاسی‌های من همه با هزار سلام و صلوات برای دانشگاه‌های خارجی اپلای میکنن و اینقدربه خودشون اطمینان نمیدن که حتما پذیرش میگیرن. اونوقت  یه خانومی هی راه می‌رفت به من می‌گفت مگه چند نفر هم نمره تافلشون خوبه و هم امتحان GRE دادن؟ (در حالیکه الان دیگه هر کسی این دو تا امتحان رو داده و نمره هم آورده!) چرا نباید به من پذیرش بدن؟ خوب حالا کی ادعا داره؟
همسرم یه همکلاسی داره که لیسانسش رو تهران خونده! فوقش رو شریف. یه بار خیلی اتفاقی همسرم متوجه میشه که این دوستش فرانسه بلده. ازش می‌پرسه تو فرانسه بلد بودی چطور تا الان نگفته بودی؟ اونم میگه آره من ۶ سال فرانسه خوندم. خوب چی بیام بگم؟ از اون طرف یه دوستی دارم که شاید ۲ ترم فرانسه خونده و کلش رو هم فراموش کرده اما تو این ۳ سالی که سوئد هستیم بالای ۱۰ بار گفته من فرانسه بلدم. حالا کی ادعا داره؟
اون دانشجوی دانشگاه تهران که اینقدر مستعده که هنوز مهلت اپلای دانشگاه های آمریکا تموم نشده ۲ تا استاد زنگ میزنن باهاش صحبت میکنن و سعی دارن اونو دانشجوی خودشون بکنن٬ نباید ادعا داشته باشه؟  که البته من ادعایی ندیدم!
اون دانشجوی دانشگاه شریف که مدال طلای جهانی داره٬ به زیبایی بلده پیانو بزنه٬ زبان انگلیسی و فرانسه رو عالی بلده٬ بالاترین فاند دانشجویی رو از کانادا میگیره٬ نباید ادعا داشته باشه؟ که البته من ادعایی ندیدم!

بله قبول دارم که عده ای هستن که زیادی پر مدعا هستن. اما قبول کنیم که اونا فرهنگشون اینه. اونا اگه دانشگاه غیرانتفاعی فلان شهرستان هم برن کوه ادعا هستن. پس ربطی به محل تحصیلشون نداره.

بیایم یکم کمتر مردم رو بکوبونیم و برای بالا بردن خودمون بقیه رو پایین نیاریم. به خدا ثواب داره :))