طی چند ماه گذشته من متوجه شدم که عده ای تو وبلاگم حضور نامحسوس دارن و خودم هم بین دوستای آقای همسر حضور نامحسوس دارم :))

دیروز آقای همسر و دوستاش جلسه پرزنت تز داشتن و هر کس یا هر گروهی نیم ساعت وقت داشت برای پرزنت و همه گروه ها تو یه روز پرزنت کردن. تو زمان تنفس من چند تا از دوستای غیر ایرانی آقای همسر رو ملاقات کردم و همه شون بهم گفتن که ما درباره شما خیلی شنیده بودیم ولی تا حالا ندیده بودیمت. ضمن تشکر از آقای همسر که همیشه یاد و خاطره منو توی جمع حفظ میکنه٬ فمیدم که همیشه حضور نا محسوس داشتم.
مساله جالب دیگه اینه که هر کدومشون ما رو دیدن گفتن خب میرین کانادا؟ تقریبا الان همه میدونن دیگه حتی کساییکه ما اصلا فکرشم نمیکردیم که بدونن!!

تو این چند وقته هر کس رو که مدت ها بود ازش بی خبر بودم٬ دیدم یا باهاش چت کردم ازم پرسید که کارای کاناداتون چی شد؟ و من متعجب نگاهش کردم که تو از کجا میدونی؟ یکیشون گفت از وبلاگت خوندم و مطمئنم بقیه هم از وبلاگم خوندن. ولی جالبیش اینه که آدرس وبلاگم رو به دوستام ندادم هیچ وقت. این آی دی گوگلم رو هم به دوستای حقیقی ام ندادم و مخصوص مجازی هاست. تنها کاری که من کردم این بوده که یه بار لینک یکی از پست هام رو بر ای ۲۰ دقیقه زیر یه مطلبی تو فیسبوک کامنت گداشتم و بعدش هم دیلیتش کردم.
فکر میکنم تو همون ۲۰ دقیقه دوستای نامحسوس آدرس رو پیدا کردن

خب با توجه به اینکه من همه چیز رو تو وبلاگم نوشتم اصلا ناراحت نیستم که بقیه دوستانم هم بدونن صرفا برام جالبه که این همه انسان نامحسوس دور و برم هست.
دوستان عزیزم خب یه ردپایی نشونه ای چیزی از خودتون تو وبلاگ بذارید که من بدونم :))

و برای اطلاع همه محسوس ها و نامحسوس ها بگم که ویزامون رو گرفتیم و باید بریم برای لندیگ. بقیه اش رو هم بعدا که انجام شد میگم :)