این شنبه که میاد پرواز همای به همراه گروه مستان تو گوتنبرگ کنسرت دارن. بلیط های این کنسرت رو ۲ تا مغازه میفروشن. یکی جایی به اسم ویدئو رضا و یکی هم یه فرش فروشی که بلیط های دانشجویی رو میفروشه.
من امروز برای خریدن بلیط رفتم اون فرش فروشی.
به آقای فروشنده گفتم بلیط کنسرت میخوام و... ازم سوال کرد که چندتا؟ منم جواب دادم اول قیمتشو بهم بگین تا من از دوستام بپرسم.
بهم گفت: آخه صبح یه نفر زنگ زده تعدادی رو رزرو کرده میخوام که برای اونا هم چیزی بمونه. جون بلیط ها دیگه آخرشه.
بعد از پرسیدن قیمت و تماس با دوستان و مشخص شدن تعداد٬ موقعی که میخواستم پول رو بدم آقای فروشنده ۳ دسته بلیط (هر دسته مال یه ردیف بود) که هر دسته شامل حداقل ۲۰ تا بلیط میشد از تو کیفش درآورد. از این ۳ بسته فقط یکیش بود که رو به اتمام بود. اون دو دسته دیگه دست نخورده بودن.
حالا من نمیدونم برای اینکه منو تشویق کنی بلیط بخرم چرا باید بگی بلیط ها داره تموم میشه و آخرشه و میخوام برای اونا هم بمونه و.... من که دارم میبینم تو حداقل ۴۵ تا بلیط داری (فقط تو بخش دانشجویی) پس چرا اینطوری میگی؟
حداقل اون ۲ تا بسته دست نخورده رو از تو کیفت در نیار. خب ضایع است من میبینم :))
دیدگاهها
دیگه دیده که تونسته بلیت رو بفروشه، گفته چرا به خودم سخت بگیرم و اون زیر دنبال دسته ی بلیتی که باید، بگردم! برای همین همه رو آورده بیرون :)
فکر اینو نکرد که دفعه دیگه برای کنسرت دیگه بار ممکنه این حرف رو بزنه و من دیگه باور نکنم؟ :))
سلام خانم میم میشه بپرسم چرا می خواین از سوئد فرار کنید و برین کانادا ؟ یعنی سوئد چه نقاط ضعفی داره واسه زندگی؟ممنونم
نمیشه گفت برای زندگی ضعف هایی داره. بهتره بگم یه سری مسایل اینجا با روحیات من سازگار نیست. مثل آب و هوا٬ اجتماعی نبودن مردمش٬ یه سری قوانین شهروندی و....
صرفا بحث روحیه است وگرنه اینجا برای زندگی ضعف چندانی نداره.
ارسال یک نظر