این همه نشستم گفتم اگه ابی کنسرت داشته باشه میرم. خوب دیشب تو گوتنبرگ کنسرت داشت و ما هم رفتیم. البته ابی تنها نبود و افشین هم بود.
اولش یکم تردید داشتیم که با وجود افشین پول رو دور بریزیم و بریم؟ یا نریم؟ خوب از اونجاییکه ما اینجا تفریحات بسیار بیشماری داریم و نمیدونیم از بین این همه تفریحات کدوماشو انتخاب کنیم٬ تصمیم گرفتیم که بریم.
حالا شما فکر نکنین که ما رفته بودیم کنسرت ابی و افشین. نه! این فکر و نکنین ما در واقع همزمان تو ۷ تا کنسرت شرکت داشتیم که حالا دونه دونه براتون میگم.
لازم به ذکر هم هست که اگه برنامه ای سر موقع شروع بشه ما ممکنه از بیجنبگی و ذوقمرگی دارفانی رو وداع بگیم پس برای همین کلا برنامههای اینچنینی سعی میکنن به خاطر حال ما هم که شده با ۱-۱.۵ ساعت تاخیر شروع بشن.
ساعت ۸.۳۰ درهای سالن باز میشد و ما هم راس ساعت اونجا بودیم و دیدیم که خیلی خلوته و یکم هم نا امید شدیم گفتیم نکنه کنسرتهای ابی واقعا خوب نیست که سالن خالی مونده؟ (البته بعدا خیلی شلوغ شد)
بعد کنسرت اول با حضرت دی جی شروع شد و یه ۲ ساعتی با اهنگهای ساسیمانکن و علیشمس و حسین مخته و ..... برامون هنرنمایی کردن و مردمان هم حرکات مروزون از خودشون نشون میدادن. دقیقا همون لحظه ای که ما تصمیم گرفتیم بریم حرکات موزون انجام بدیم دی جی یه آهنگی برامون گذاشت از مهرداد آسمانی با این عنوان «اگر میل حرم دارم. یه یار محترم دارم» که نه تنها مناسب حرکات موزون نبود که بیشتر مناسب شیون و زاری بود. این شد که ما هم ذوقمون کور شد و رفتیم نشستیم.
ساعت ۱۰.۵ بالاخره یکی از کنسرت های اصلی با حضور یه موجودی به نام افشین اغاز شد و این عزیز دل به زور خوندن آهنگهای تکراری و حرفهای ما بین برنامه و جیغ جیغ و یه اهنگ هم از داریوش (کنسرت سوم) تونست بالاخره ۱ ساعت برنامه اجرا کنه. وگرنه که اگه میخواست مفید بخونه عمرا بیشتر از ۴۰ دقیقه نمیشد.
بعد از ایشون باز دوباره کنسرت دی جی شروع شد تا فرصتی بشه دوستان یه استراحتی بکنن و ابزار آلات موسیقی عوض بشن و صحنه برای خواننده بعدی اماده بشه.
در اینجا ما برای اینکه به حضرت ابی نزدیک تر باشیم سعی کردیم خودمون رو برسونیم به اون جلوها و برای اینکه جای خوبمون رو از دست ندیم ۴۵ دقیقه عین علم وایسادیم تا ابی تشریف فرما بشه. اما شما فکر میکننی همه چیز اینقدر ساده است؟ نه! هرگز!
دقیقا تا ابی گفت ستارههای سربی. من احساس میکردم جمعیت رو به اکسپند Expand شدن هست و من رو به له شدن. تا اینجای قضیه مشکلی نبود تا اینکه ۲ تا خانوم و یه آقا به زور خودشونو تو بغل من جا کردن و منم هاج و واج داشتم فکر میکردم که خوب آخه چرا؟ نه واقعا چرا؟ بعد آقاهه خیلی هم اصرار داشت که فیلم بگیره و عکس بگیره که خوشبختانه یکی از خانوم های همراهش منو نشون داد و گفت دست و پات تو صورت این خانوم هست!!!! و چه عجب!
کنسرت بعدی٬ کنسرت عزیز دلی بود که با دوستش دوان دوان اومدن تو جمعیت ببو ببو کنان انگار دارن مریض میبرن٬ خودشون رو رسوندن جلو که یه چیزی به ابی بدن. حالا بماند اون چیز چی بود. بعد از دادن اون شی به ابی این عزیز دل اومد وایساد ور دل ما آی به داد زدن و فریاد کشیدن. منظورم فریاد ها و حرف های بیربط بود٬ نه سوت و جیغ و ابراز احساسات. ایشون که ساکت شدن و ما بلاخره تونستیم به جو کنسرت برگردیم. تنها صدایی که من میشنیدم صدای مردم اطرافم بود که با ابی همخونی میکردن و من در اینجا به کشف بزرگی نایل شدم. اونم این که: اگه خواننده ای رو خیلی دوست دارین توی کنسرت هاش جلو نایستین. برین عقب که صدای خواننده رو بشنوین نه صدای مردم رو!!!!!
خوب منم رفتم عقب چون اون جلو هم خیلی گرم بود. همه مردم با آهنگای ابی میرقصیدن!!! و جمعیت هی اکسپند میشد.
در انتهای سالن بالاخره من موفق شدم صدای ابی رو بشنوم و خیلی خوب بود و دوت داشتم و همچین وقتی میگفت و خلیج همیشگی فاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارس٬ فاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارس و..... من یه حس خوبی بهم دست میداد مبنی بر اینکه عجب هنجره ای. آ ماشالا!!! :))
بین برنامه ابی هم یه خانومی به اسم شمیم با گروهش که اسمشون Red Band بود فکر کنم اومدن و ۲ تا آهنگ ۳۰یا۳۰ خوندن.
باز دوباره ابی خوند تا ۲ نیمه شب و بعدشم گفت شب بر همگی خووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووش :))
و اما حاشیه ها. ۲ تا دعوا که با مداخله سکیوریتی و بیرون بردن افراد همراه شد.
یک انسان عربده کش و احمق که در گوش من هی فریاد های بی ربط میزد.
تعدادی ژانرکه در حین حرکات موزون کشفشون کردم.
یک انسانی که در یه حرکت فوری و تیز و بز پرید روی سن و سکیورتی پرتش کرد پایین.
یک انسانی که از مستی زیاد وسط سالن غش کرد و افتاد زمین و دوستاش و سکیوریتی کشون کشون بردنش بیرون.
یک انسانی که در پایان برنامه و بیرون سالن تو دست سکیوریتی اسیر بود و هی فریاد میزد و حرفای نامفهوم و در هم برهم (خیانت کرده. روسری من کو. ولم کنین برگردم ایران بکشنم راحت بشم. من ایرانیم آبرو دارم و ......)
صحنه آخر خیلی صحنه دردناکی بود و همه ناراحت داشتن نگاه میکردن ببینن این چی داره میگه که البته آقای همسر میگه این همونی بود که تو سالن از فرط مستی غش کرد!
و اینست کنسرت های ایرانی. با تاخیر و با دعوا و ناراحتی!
دیدگاهها
اینی که میگی، کجا بود؟
خیلی پاک (یادت نره)، مایه آبروریزی بود که!
این کنسرت تو گوتنبرگ بود
شخصا از كنسرتها بدم مياد
هم بخاطر بي نظمياشون هم سر و صدايي كه بسيار ناهمگونه
معمولا از وسطش سردرد ميگيرم
من نميدونم چرا هارموني و نظم و اعتدال تو كنسرتهاي ايراني جايي نداره!!
این یک پیشنهاد نیست..یک فرصت است (بلکم تهدید!):
به وبلاگ من بیایید!!
سلام
من هم در این کنسرت بودم و اون جلو وایساده بودم ولی متاسفانه چیز خاصی یادم نمیاد! حتی با دیدن فیلمهایی که گرفتم!ولی دوستانم بعدش گفتند خیلی باحال بوده :)
ارسال یک نظر