خوب تا لوور رو گفتم. حالا بقیش.
همون شب بعد از لوور خسته و هلاک عین کسایی که ماموریت دارن راه افتادیم به سمت ایفل، البته قبلش رفتیم هتل دوربینمون رو شارژ کردیم، چون تو لوور حتي یک پریز برق هم نبود.
وقتی رسیدیم ایفل تقریبا دیگه داشت تعطیل میشد اما با این حال صفی بود که بیا به دیدن، تو ۴ تا پایه ایفل اسانسور هست که مردم رو میبره بالا، ۳ تا طبقه هم داره. برای رفتن به هر طبقه یه قیمتی رو باید پرداخت، خوب ما هم تصمیم گرفتیم که تا طبقه سوم بریم، خیلی هم شلوغ بود، وحشتناک بود. ۱۱ یورو دادیم، تخفیف دانشجویی هم نداشت. تو فرانسه کلا تخفیف دانشجویی معنی نداره!!! در صورتیکه تو سوئد ما همیشه تخفیفی میگیریم ( حتي رو گل مصنوعی كه همین امروز خریدم)
خلاصه رفتیم بالا، کلی سرد بود، باد شدیدی هم بود.
طبقهٔ سوم زیر اون نوک نوکش، دور تا دور عکس پرچم کشورای مختلف رو گذاشتن با پایتختها شون و شهرهای معروفشون، و فاصله هوایی برج ایفل رو تا اون شهر نوشتن. از اونجا هم میشه رفت تو بالکنش (فضای باز) و به شدت باد سرد خورد و از تو تلسکوپهای پولی شهر رو نگاه کرد!!!!
از ایفل که اومدیم بیرون به شدت گرسنه بودیم، همون دور و ور یه رستوران ایتالیایی بود که ما دیدیم که جز این چاره ای نداریم، یه پیتزا كه در واقع نون بود و پنير و سس گوجه و یه ماکارونی(به قول خارجیها پاستا!!!!) خردیم شد ۲۰ یورو. اینه که میگم اونجا خیلی گرون بود!
روز بعدشم که یادمه یکشنبه بود، صبح زود راه افتادیم به سمت کاخ ورسای، برای رسیدن به ورسای باید قطار عوض میکردیم و کلی تو راه بودیم که نمیدونستیم، برا همین دیرتر از اونی که فکر میکردیم رسیدیم، رفتیم اونجا دیدیم جمیعته که داره میره تو کاخ، خیلی عجیب بود برامون که چرا اینقدر شلوغ؟ فهمیدیم که آهان امروز اولین یکشنبه ماه هست و کلیه موزهها و کاخ ها،... مجانیه. کلی خوش به حالمون شد. وگرنه باید نفری ۱۶ یورو میدادیم، میرفتیم به زندگی شاهان حسرت میخوردیم و میومدیم بیرون، مخصوصا این که تو زمستون ورسای هیچ صفايی نداره. چون کاخ خیلی بزرگ نیست، اصل قضیه باغ هست که تو زمستون درختها همه کچل، مجسمه ها به خاطره سرما تو گونی، فوارهها بسته، و کلا سوت و کور.
ورسای خیلی خوشگل بود، مخصوصا سالن اپراش که محشر بود، چه سقف هایی، چه مجسمه هایی، چه اتاق خواب هایی،....... کلا همش زیبا بود دیگه.
ورسای یه باغ بسیار بسیار بزرگ داره که انتهاش معلوم نیست!!!، و میگن بعد از اینکه لویی 16 میفهمه که ماری انتوانتت بهش خیانت کرده اونو به یه کاخ کوچيک در انتهای باغ تبعید میکنه، که ما نه دفعهٔ اول اون کاخ رو دیدیم، نه دفعهٔ دوم. دفعهٔ اول چون خیلی سرد بود و ما داشتیم قندیل میبستیم تا ته باغ نرفتیم، دفعهٔ دوم هم چون یه مامان و بابا باهامون بودن، نمیشد هی پیاده از این ور به اونور بکشونمیشون، خوب خسته میشدن طفلکی ها. برا همین ترجیح دادیم تو باغ به استراحت بپردازیم، تا بگردیم اون کاخ رو پیدا کنیم.
سری دوم که رفتیم ورسای، به مراتب شلوغ تر از دفعه اول بود، خوب چون به هر حال تابستون بود، و همچنین اون روزها تو فرانسه لانگ ویک اند بود. تقریبا ۱ ساعت شایدم بیشتا ما تو صف بلیط بودیم، تازه کلی از قسمتها رو هم بسته بودن چون داشتن ترمیم میکردن. مثل اپرا. من یه شلوغ میگم، شما یه شلوغ میشنوین، خیلی شلوغ بود تو مایههای راه پیمايی.
از همهٔ کاخ من بیشتر مجذوب سالن اپرا و اتاق خواب ماری انتوانت شدم کلی زیبا بود، باغشم که خوب محشر دیگه، وسط یه رود خونه داره، کلی حوض و فواره و مجسمه،....
سری دوم مخصوصا هوا آفتابی هم بود کلی چسبید ولی سری اول خیلی سرد و نمور بود.
اينم يه سري عكس در ادامه مطلب. بقيه عكس ها رو هم ميتونين اينجا ببينين
خوب تا لوور رو گفتم. حالا بقیش.
همون شب بعد از لوور خسته و هلاک عین کسایی که ماموریت دارن راه افتادیم
به سمت ایفل، البته قبلش رفتیم هتل دوربینمون رو شارژ کردیم، چون تو لوور
حتي یک پریز برق هم نبود.
وقتی رسیدیم ایفل تقریبا دیگه داشت تعطیل میشد اما با این حال صفی بود که
بیا به دیدن، تو ۴ تا پایه ایفل اسانسور هست که مردم رو میبره بالا، ۳ تا
طبقه هم داره. برای رفتن به هر طبقه یه قیمتی رو باید پرداخت، خوب ما هم
تصمیم گرفتیم که تا طبقه سوم بریم، خیلی هم شلوغ بود، وحشتناک بود. ۱۱
یورو دادیم، تخفیف دانشجویی هم نداشت. تو فرانسه کلا تخفیف دانشجویی معنی
نداره!!! در صورتیکه تو سوئد ما همیشه تخفیفی میگیریم ( حتي رو گل مصنوعی
كه همین امروز خریدم)
خلاصه رفتیم بالا، کلی سرد بود، باد شدیدی هم بود.
طبقهٔ سوم زیر اون نوک نوکش، دور تا دور عکس پرچم کشورای مختلف رو گذاشتن
با پایتختها شون و شهرهای معروفشون، و فاصله هوایی برج ایفل رو تا اون
شهر نوشتن. از اونجا هم میشه رفت تو بالکنش (فضای باز) و به شدت باد سرد
خورد و از تو تلسکوپهای پولی شهر رو نگاه کرد!!!!
از ایفل که اومدیم بیرون به شدت گرسنه بودیم، همون دور و ور یه رستوران
ایتالیایی بود که ما دیدیم که جز این چاره ای نداریم، یه پیتزا كه در
واقع نون بود و پنير و سس گوجه و یه ماکارونی(به قول خارجیها پاستا!!!!)
خردیم شد ۲۰ یورو. اینه که میگم اونجا خیلی گرون بود!
روز بعدشم که یادمه یکشنبه بود، صبح زود راه افتادیم به سمت کاخ ورسای،
برای رسیدن به ورسای باید قطار عوض میکردیم و کلی تو راه بودیم که
نمیدونستیم، برا همین دیرتر از اونی که فکر میکردیم رسیدیم، رفتیم اونجا
دیدیم جمیعته که داره میره تو کاخ، خیلی عجیب بود برامون که چرا اینقدر
شلوغ؟ فهمیدیم که آهان امروز اولین یکشنبه ماه هست و کلیه موزهها و کاخ
ها،... مجانیه. کلی خوش به حالمون شد. وگرنه باید نفری ۱۶ یورو میدادیم،
میرفتیم به زندگی شاهان حسرت میخوردیم و میومدیم بیرون، مخصوصا این که تو
زمستون ورسای هیچ صفايی نداره. چون کاخ خیلی بزرگ نیست، اصل قضیه باغ هست
که تو زمستون درختها همه کچل، مجسمه ها به خاطره سرما تو گونی، فوارهها
بسته، و کلا سوت و کور.
ورسای خیلی خوشگل بود، مخصوصا سالن اپراش که محشر بود، چه سقف هایی، چه
مجسمه هایی، چه اتاق خواب هایی،....... کلا همش زیبا بود دیگه.
ورسای یه باغ بسیار بسیار بزرگ داره که انتهاش معلوم نیست!!!، و میگن بعد
از اینکه لویی 16 میفهمه که ماری انتوانتت بهش خیانت کرده اونو به یه کاخ
کوچيک در انتهای باغ تبعید میکنه، که ما نه دفعهٔ اول اون کاخ رو دیدیم،
نه دفعهٔ دوم. دفعهٔ اول چون خیلی سرد بود و ما داشتیم قندیل میبستیم تا
ته باغ نرفتیم، دفعهٔ دوم هم چون یه مامان و بابا باهامون بودن، نمیشد
هی پیاده از این ور به اونور بکشونمیشون، خوب خسته میشدن طفلکی ها. برا
همین ترجیح دادیم تو باغ به استراحت بپردازیم، تا بگردیم اون کاخ رو پیدا
کنیم.
سری دوم که رفتیم ورسای، به مراتب شلوغ تر از دفعه اول بود، خوب چون به هر
حال تابستون بود، و همچنین اون روزها تو فرانسه لانگ ویک اند بود. تقریبا
۱ ساعت شایدم بیشتا ما تو صف بلیط بودیم، تازه کلی از قسمتها رو هم بسته
بودن چون داشتن ترمیم میکردن. مثل اپرا. من یه شلوغ میگم، شما یه شلوغ
میشنوین، خیلی شلوغ بود تو مایههای راه پیمايی.
از همهٔ کاخ من بیشتر مجذوب سالن اپرا و اتاق خواب ماری انتوانت شدم کلی
زیبا بود، باغشم که خوب محشر دیگه، وسط یه رود خونه داره، کلی حوض و
فواره و مجسمه،....
سری دوم مخصوصا هوا آفتابی هم بود کلی چسبید ولی سری اول خیلی سرد و نمور بود.
اينم يه سري عكس در ادامه مطلب. بقيه عكس ها رو هم ميتونين اينجا ببينين
دیدگاهها
سلام
وبلاگ خوبی دارید
به وبلاگ منم سری بزنید
با تشکر
اخه اولین بار بود همو میدیدیم ماشینشم که میخواستم بخرم گفتم الان میگه لابد داره دروغ میگه ...
نمیدونم چرا اسم ورسای منو میکشونه تو خاطرات نوجوونیم.
نه مرسی نمی خوام! فکر کنم رفتنش مهم ه! من اینجوری دوست دارم! تابستونی ورسای نرفته خودم رو به فیلم ترجیح میدم! میریم ایشالله!
ارسال یک نظر