امروز یه خاطره‌ای برام زنده شد ، گفتم برای شما هم تعریف کنم.

۲، ۳ سال پیش من و مامانم میدون ونک تاکسی گرفتیم برای تجریش، نزدیکی
پارک ملت، به خاطر ترافیک شدید، پلیس خیابان رو بسته بود و ماشین‌ها مجبور
بودن از تو خیابون اسفندیار به سمت جردن برن و راه رو از اونجا ادامه بدن.
خلاصه که خیلی‌ ترافیک بدی بود، ماشینی هم که ما سوارش بودیم، یه پیکان
سفید بود که یه راننده جوون داشت، اتفاقا خانم آقای راننده هم جلو نشسته
بود، جلوی این پیکان که ما سوارش بودیم ۲ تا ب.ام.و بود که فکر می‌کنم
یکیش سفید بود و یکی‌ دیگش هم سرمه ای. منم که عشق ب.ام.و . همینجوری که
داشتم با مامانم حرف میزدم، گفتم که ببین چه ماشینیه، و حرف رفت به سمت
تحسین ب.ام.و ها، همینجور که ما تحسین میکردیم یهو آقای راننده گفت، ولی‌
خانوم هیچ ماشینی پژو پرشیا نمی‌شه!!!! کی‌ می‌شه که من یه پژو پرشیا داشته
باشم؟؟؟ (اینو با یه حالتی پر از افسوس و حسرت گفت) البته که من اصلا به
اون آقا خورده نمیگیرم، چون احتمالا اون هیچوقت در خواب هم نمیدیده که یه
ب.ام.و داشته باشه، برای همین در حد خودش آرزو میکرده. اما من میگم اولا
که آرزو باید بزرگ باشه.ثانیا که آخه تا وقتی‌ ب.ام.و هست که نباید آرزوی
پرشیا کرد.


حالا خلاصه این جمله "ولی‌ هیچ ماشینی پرشیا نمی‌شه" تو خونوادهٔ ما شده یه ضرب المثل.

      



      

شما چه ماشینی رو دوست دارین؟